کارشناسان برای توصیف ابعاد خشونت خانگی علیه زنان در ایران، انواع مختلفی دارد که شامل: خشونتهای زبانی (کلامی)، روانی، فیزیکی، حقوقی، جنسی، اقتصادی، فکری و آموزشی، می شود.
مرکز پژوهشی آرا در کتاب " تأملی بر خشونت خانگی علیه زنان؛ بررسی قوانین و ارائه راهکارها " که توسط اندیشکده افرا گردآوری شده است به بررسی انواع خشونت علیه زنان، میپردازد.
در این گزارش راهبردی آمده است: کارشناسان برای توصیف ابعاد خشونت خانگی علیه زنان در ایران، انواع مختلفی دارد که شامل: خشونتهای زبانی (کلامی)، روانی، فیزیکی، حقوقی، جنسی، اقتصادی، فکری و آموزشی، می شود.
۱) خشونت جسمی
خشونت جسمانی علیه زنان به شیوههای گوناگون انجام میشود و کتکخوردن، شکنجه و قتل را دربرمیگیرد. این خشونت به هرگونه رفتار غیراجتماعی نیز اطلاق میشود که از لمس کردن بدن زن شروع شده و گاهی تا مرحله تجاوز جنسی جسم زن را مورد آزار قرار میدهد.
بهای خشونت جسمی: عبارت است از اعضای شکسته، پارگیها، زخمها، بریدگیها، کبودیها، جراحات داخلی، ضربه مغزی، آسیب اعضای تناسلی، عدم توانایی در وضع حمل، سقط جنین، بیماریهای جنسی، حاملگیهای ناخواسته و اقدام به سقط جنین غیرقانونی، مرگ زن در اثر آسیبهای جسمی
پژوهشگران طرح ملی بررسی پدیده خشونت خانگی معتقدند که دو نوع خشونت جسمی وجود دارد: خشونت فیزیکی نوع اول: این خشونتها شامل گاز گرفتن، گرفتن و بستن، زندانی کردن، چنگ انداختن و کشیدن مو، اخراج از خانه، کتککاری مفصل، محروم کردن از غذا و ... میشود.
خشونت فیزیکی نوع دوم: «سیلی، لگد و مشت زدن، کشیدن و هل دادن، محکم کوبیدن در، بههم زدن سفره و میز غذا و شکستن اشیای منزل» را خشونت فیزیکی نوع دوم میگویند.
۲) خشونت جنسی
خشونت جنسی به هرگونه رفتار غیراجتماعی اطلاق میشود که از لمس کردن تا تجاوز را در برمیگیرد. این نوع خشونت ممکن است در حیطه زندگی خصوصی، زناشویی و خانوادگی اتفاق بیفتد و به صورت لزوم به تمکین از شوهر یا رابطه محارم با یکدیگر در حلقه خویشاوندی علیه زن اعمال گردد. در حیطه اجتماعی نیز از سوی فرد ناشناس تحقق مییابد.
در ایران درجه پذیرش خشونت جنسی در زندگی زناشویی بسیار بالاست و معمولاً زنان در محافل خانوادگی از آن پرده برنمیدارند؛ زیرا تحمل این نوع خشونت عادت شده است و آن را طبیعی میانگارند، لذا از طرح موضوع نیز احساس شرم میکنند.
قوانین ایران تمکین زن از شوهر، یعنی تسلیم به تمایلات جنسی مرد را دستور داده است، اما زنا با محارم که در مواردی زنان ایرانی در معرض آن قرار میگیرند، بهقدری مذموموقبیح است که از ترس آبروریزی و پردهدری همواره (جز در موارد استثنائی) مخفی باقی میماند و تمام افراد خانواده برای حفظ آبروی خود از طرح و افشای آن خودداری میکنند. با آنکه زنای با محارم (مانند عمو، دایی، پدر و برادر) در رده انواع خشونت علیه زنان در ایران قابل ملاحظه است، اما آمار در اینباره وجود ندارد و دولت نیز روی آن سرپوش میگذارد؛ بهعبارتدیگر، همگان بهنوعی توافق عمومی برای پنهانسازی موضوع رسیدهاند و در نتیجه باب بحث و گفتوگو درباره آن بسته است.
تجاوز جنسی هرگاه از سوی فرد ناشناسی انجام پذیرد، بازتاب اجتماعی و مطبوعاتی آن در ایران بسیار وسیع است و رفتار مرتکب از همهسو تقبیح شده و مردم مجازات او را با شدت هرچه بیشتر خواستار میشوند.
بهای خشونت جنسی: زنانی که مورد خشونت جنسی قرار میگیرند دچار صدمات روانی، عصبی و عاطفی میشوند که بر کل رفتارهای آنها نسبت به جنس مرد تأثیر میگذارد. گاهی زنان صدمهدیده در زندگی جنسی دچار سردی و افسردگی شده و نفرت و واهمه از جنس مرد را هرگز در طول زندگی خانوادگی و اجتماعی خود از یاد نمیبرند.
۳) خشونت روانی
رفتار خشونتآمیزی است که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشهدار میکند. این رفتار بهصورت انتقاد ناروا، تحقیر، بددهانی، تمسخر، توهین، فحاشی، متلک، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازدواج مجدد کردن، جداکردن زن از دوستان یا خانواده و از اینگونه موارد اعمال میشود.
در ایران میتوان موارد بسیاری را در رده خشونتهای روانی بهشمار آورد که شرافت و غرور و اعتماد به نفس زنان را مورد تعرض قرار میدهد، اما هنوز خسارات و ضایعات ناشی از آن ارزیابی نشده است.
بهای خشونت روانی: از کارافتادگی ادراکی، تلاشی اعتماد به نفس، انواع افسردگیها، عدم کفایت زن در مدیریت خانواده، تقلیل جاهطلبی در محیط کار، گریز از مشارکت در امور اجتماعی، بازسازی رفتار خشونتآمیز در کودکان، عدم موفقیت کودکان در تحصیل، ناکارآمدی زن در محیط کار (که گاهی به اخراج او منجر میشود)، پناه بردن به داروهای روانگردان، الکل و مواد مخدر، پناه بردن به قمار، فالگیری و رمالی، از دست رفتن استعدادهای بالقوه زن، دست زدن به خودکشی، از دست دادن اعتبار خانوادگی و اجتماعی (همان).
۴) خشونت مالی
در بسیاری از نقاط جهان، زنان نیروی کار بیجیرهومواجب هستند و باید تا آخر عمر از خانواده خود مراقبت کنند، بیآنکه امنیت اقتصادی داشته باشند. آنان دسترسی به منابع اقتصادی ندارند و تا پایان عمر کاملاً وابسته به مرد خانواده یا افراد ذکور باقی میمانند. چنانچه مردان خانواده نخواهند از خود سخاوتی نشان دهند، ادامه زندگی زنان جداً به مخاطره میافتد؛ گاه دچار سوءتغذیه میشوند و گاه حتی به ابتداییترین ضروریات زندگی دسترسی ندارند. در خانوادههای فقیر محدودیت دسترسی زنان به پول نقد مسأله مرگوزندگی محسوب میشود، خاصه هنگامیکه مرد اولویت دیگری در خارج از قلمرو منزل و خانواده برای خود قائل است.
افراد ذکور خانواده گاه حتی زنان را از درآمد یا ارث خود محروم میکنند. برخی از زنان پس از ازدواج نیز به علت عوامل فرهنگی در خانه حبس میشوند و شوهرانشان اجازه اشتغال به آنان نمیدهند. در جوامعی که زنان اغلب سواد خواندن و نوشتن یا تجربه سرمایهگذاری ندارند، این محرومیت ابزاری میشود برای تشدید وابستگی آنان به مردی که با او زندگی میکنند و اغلب قربانی خواستههای فزاینده همان مرد میشوند.
بهای خشونت مالی: در ایران نیز خشونت مالی به صور گوناگون زندگی زنان را تحتالشعاع قرار میدهد.
- محرومیت زنان از سواد و آفرینش کاری و حرفهآموزی
- عدم دسترسی به فرصتهای برابر از نظر حرفهآموزی
- موانع قانونی ناظر بر ارثبری که زن را از مالکیت موروثی بر زمین و عرصه محروم میدارد.
- زن پس از طلاق (پس از سالهای مدید زندگی با شوهرش) هیچ حقی بر سرمایه افزونشده زندگی مرد در دوران زندگی مشترکشان ندارد و در نظام حقوقی ایران شریک اموال همسرش نیست.
- مجوز قانونی چندهمسری، زندگی زنان را از نظر مالی متلاطم میسازد؛ زیرا منابع مالی شوهر بین آنها تقسیم میشود. حتی ارث شوهر مشمول همین قاعده است.
- به مخاطره افتادن امنیت شغلی در دوران پس از مرخصی زایمان
- زنان در عمل، از دستمزد کمتری در محیط کار بهره میبرند.
- شوهر مجوز قانونی و سنتی در اختیار دارد و میتواند با استفاده از آن مانع اشتغال همسرش بشود.
- زنان با وجود حقی که بر مهریه و اجرتالمثل دارند، اما چون طلاق حق انحصاری و مطلق مرد است، اغلب همین حقوق مالی را بهازای طلاق بذل میکنند و دست خالی رها میشوند.
- زنان شاغل که تمام درآمد خود را سالیانِ سال به خانه میبرند و خرج میکنند، چون در اموال خانوار شریک مرد محسوب نمیشوند، در صورت وقوع طلاق یا مرگ شوهر یا ازدواج مجدد شوهر بهشدت گرفتار فقر و استیصال میشوند و در ایام پیری تنها میمانند.
۵) خشونتهای حقوقی
این پژوهشگران خشونتهای حقوقی را شامل امتناع مرد از طلاق بر خلاف اصرار زن به متارکه، ازدواج مجدد شوهر و جلوگیری از نگهداری فرزندان توسط زن دانستهاند.
بهای خشونت حقوقی:
- خشونتهای مانع از رشد اجتماعی، فکری و آموزشی
خشونتهای مانع از رشد اجتماعی، فکری و آموزشی که عبارت است از ایجاد محدویت در ارتباط فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از تحصیل، کاریابی و اشتغال.
۶) خشونت کلامی
خشونت کلامی در محیط خانه و فضای خصوصی سطوح مختلفی را از فحاشی گرفته تا تحقیر شامل میشود. این شکل خشونت کلامی بهشدت به استقلال و اعتماد به نفس زنان آسیب میزند و سبب بروز روحیه پوچی یا خودنابودسازی،گریز از مشارکت اجتماعی و اضطراب در زنان میشود.
برخلاف تصور عمومی که صرفاً فحاشی و پرخاشگری را از مصادیق خشونت و آزار کلامی میدانند، گونههای متفاوتی از خشونت کلامی شناسایی شد. بیتفاوتی نسبت به زن، خشونت کلامی در قالب شوخی، پایین آوردن ارزش زن و تحکمآمیز برخوردکردن بهعنوان سطوح متفاوت خشونت کلامی شناسایی شده است. برقراری روابط صمیمانه زمانیکه یکی از دو طرف مایل نباشد احساسات خود را با دیگری در میان بگذارد و نتواند به طریقی همدلانه از او حمایت کند، ممکن نیست. مردی که از گوش دادن به حرفهای همسرش خودداری میکند، آنچه را که به سر همسرش آمده یا همسرش آن را تجربه کرده، انکار میکند یا از بیان احساسات خود به او امتناع میورزد، در اصل دارد پیمانی را که با همسرش بسته است، نقض میکند. ممکن است روزها و ماهها بگذرد و مرد آزارگر همسرش را در احساسات خود دخالت ندهد و واکنش همدلانهای به او نداشته باشد.
مرد با بیارزش کردن و ناچیز جلوه دادن مطلب، به شیوههای گوناگون در صدد است عمل یا گفته زن را بیارزش کند. بیارزش کردن ممکن است در ظاهر چندان مشخص نباشد، اما برای زن احساس یأس و سرخوردگی ایجاد کند.
برخی از مردان نیز سعی دارند با بذلهگویی، شوخی و رعایت نزاکت، همسرشان را تحقیر کنند. البته این سطح از خشونت کلامی، چندان شوخی بامزهای نیست؛ چون ذاتاً خندهدار نیست و در صدد تخریب زن است. این سطح از خشونت اغلب اوقات در مجالس و مهمانیها هم بروز پیدا میکند.
همچنین مردی که علیه همسرش خشونت کلامی دارد، ممکن است همسرش را بترساند یا شگفتزده کند و بعد طوری قهقهه سردهد، به گونهای که انگار شوخی بامزهای بوده است.
دستور دادن آزادی زن را میگیرد و برابری و عدالت را بیمعنا میسازد. مردی که بهجای رفتار محترمانه و خواهش کردن از همسرش، دائم دستور میدهد و یا اینکه با تهدید کارهای خود را عملی میسازد، درواقع با همسرش طوری رفتار میکند که گویی ابزاری است که هر وقت اراده کرد، در دسترس او باشد.
اغلب زنان معتقد بودند که میتوانند بدرفتاریهای فیزیکی را تحمل کنند، اما توهینهای لفظی و بیاحترامی به آنها، بهخصوص در مقابل فرزندان و سایر اعضای خانواده برای آنان غیرقابل پذیرش است. بنابر نظر محققانی نظیر پاتریشیا ایونز، اینگونه از خشونتها به از دست رفتن وجهه زنان و ضربهزدن به عزتنفسشان منجر شده و قدرت و فرصت توانمند شدن و شکوفا شدن استعدادها را از زنان میگیرد و در نتیجه منجر به عدم کفایت زن در مدیریت خانه، گریز از مشارکت در امور اجتماعی، بازسازی رفتار خشونتآمیز در فرزندان، عدم موفقیت کودکان در تحصیل، پناهبردن به مواد مخدر و ازدستدادن اعتبار اجتماعی و خانوادگی نزد قربانیان این پدیده میشود.
- مرکز پژوهشی آرا در کتاب " بررسی برنامههای دولت یازدهم در حوزه جمعیت و تأثیر آن بر امنیت ملی " که توسط اندیشکده سرآمد گردآوری شده است به بررسی برنامه های دولت فعلی در حوزه جمیعت، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: نرخ رشد جمعیت ایران از نوسانات زیادی برخوردار بوده است. به نظر میرسد ریشهیابی این کاهش جمعیت علتهایی جز کاهش قدرت فرزندآوری جامعه ایرانی داشتهباشد. تبیین این موضوع میتواند به علل افول نرخ رشد کشور کمک کند. در ادامه دو تئوری مطرح در این بخش ارائه شده است. ۱- تئوری «ناهماهنگی برابری جنسیتی بین نهادهای فردمحور و خانوادهمحور» و وضعیت ایران مک دونالد (۲۰۰۵) کشورهای صنعتی اروپایی را بر اساس سطوح باروریشان به دو دسته تقسیم میکند: دسته اول شامل کشورهای شمال، همه کشورهای انگلیسی، فرانسه و هلندیزبان در اروپای غربی است که TFR در آنها بالای ۵/۱ فرزند به ازای هر زن است؛ دسته دوم، شامل همه کشورهای اروپای جنوبی و همه کشورهای آلمانی زبانِ اروپای غربی است که TFR در آنها پایین ۵/۱ قرار دارد. کشورهای صنعتی آسیای شرقی هر چند خارج از محدوده اروپا هستند، اما در گروه دوم جای میگیرند. وجه اشتراک کشورهای گروه دوم وجود ارزشهای سنتی قوی در خصوص مسئولیتهای خانوادگی و جنسیتیشدن کارِ خانه و بچهداری است. مک دونالد معتقد است باروری بسیار پایینی که در کشورهای گروه دوم دیده میشود ناشی از گسیختگی و شکاف بین دو سطح (فردی- خانوادگی) است؛ بدین معنی که در این کشورها هرچند برابری جنسیتی در سطح نهادهای فردمحور نهادینه شده، اما این برابری در درون خانواده نهادینه نشده است. در این کشورها، زنان در نهادهای تحصیلی مانند دانشگاه یا بازار کار حضور چشمگیری دارند که حاکی از برابری جنسیتی در سطح نهادهای فردمحور است، اما در درون خانواده همچنان بر اساس کلیشههای جنسیتی مبنی بر اینکه زن را مادر خانواده و کسی که باید از بچه مراقبت کند، تلقی میکنند؛ بهعبارت دیگر، برابری جنسیتی برخلاف نهادهای فردمحور در درون خانواده تحقق نیافتهاست. مک دونالد علت پایین بودن سطوح باروری در کشورهای دسته دوم را عدم تطابق در برابری جنسیتی موجود در خانواده و نهادهای فردمحور میبیند. مفهوم «فشار مضاعف» شالوده تئوری مک دونالد را تشکیل میدهد. او با پیوند زدن مفهوم «فشار مضاعف» به باروری توانسته است، ایده و نگاه نظری نوینی را در ادبیات جمعیتشناختی توسعه دهد. ۲-تئوری گذار دوم جمیعتی و وضعیت ایران افت باروری به زیر سطح جانشینی و همراه شدن آن با تغییرات گسترده در شکل و ساختار خانواده و تغییرات ساختاری دیگر در کشورهای اروپای غربی زیربنای مفهومی گذار دوم جمعیتی را تشکیل میدهد. در سالهای اخیر فردگرایی شدید، تأکید روی نیاز به تصمیمسازی بر مبنای نیازهای فردی، حقوق فردی و آزادی در کشورهای اروپایی امری شایع و جاافتاده است. منابع چندگانهای از قبیل افزایش در فردگرایی، استقلال فردی، مخالفت با ایدئولوژی اقتدارگرایی، مصرفگرایی مفرط، فرسایش کنترل اجتماعی توسط نهادها و بهخصوص فرآیند سکولار شدن را میتوان بهعنوان عواملی در نظر گرفت که منجر به افزایش همخانگی، حاملگی مادران مجرد، افزایش فرزند نخواهی، همجنسگرایی و یا افزایش روابط جنسی خارج از چهارچوب ازدواج شده و تیشه به ریشه سنتی رابطه بین رابطه جنسی و ازدواج و رابطه بین والدین و بچههایشان زده است. لستاق وون ابتدا با مفهومسازی ویژگیهای گذار دوم، شواهدی ارائه میدهد که متفاوت از گذار اول بوده و کشورهای غربی در حال تجربه کردن آن هستند. او این تغییرات عمدتاً فرهنگی را که کانون و ریشه سنتی مفهوم خانواده را درنوردیده است، بهعنوان فرآیندی در نظر میگیرد که منجر به افت باروری و افزایش مهاجرتهای بینالمللی شده و از این فرآیند با عنوان گذار دوم جمعیتی یاد میکند. نشانههای سطح خردی که لستاق بر آنها تأکید میکند افزایش همخانگیهای پیش از ازدواج و عدم جایگزینی طلاق با ازدواجهای مجدد است. در دهه ۱۹۸۰ حتی مشروعیتِ داشتن بچه در همخانگی از کشورهای اسکاندیناوی به سایر نقاط اروپای غربی کشیده شده است و هماکنون در فرانسه و بریتانیای کبیر بیش از ۴۰ درصد از موالید در خارج از چهارچوب ازدواج رخ میدهند؛ این در حالی است که در سال ۱۹۶۰ این میزان برای هردو کشور تنها ۶ درصد بوده است. کدام تئوری با وضعیت ایران منطبق تر است؟ پرواضح است که تئوری «ناهماهنگی برابری جنسیتی بین نهادهای فردمحور و خانوادهمحور» و تئوری گذار دوم جمعیتی، بهدلیل شواهدی که در بالا ارائه شد، قادر نیستند وضعیت تحولات باروری و بهطور کلی خانواده در ایران را بهطور کامل تشریح نمایند، اما این بدین معنی نیست که این تئوریها برای تحلیل وضعیت ایران اصلاً سودمند نیستند، بلکه تنها قادرند بهطور جزئی تحولات صورتگرفته در جامعه ایرانی را تبیین نمایند. به نظر میرسد هر دوی این تئوریها به نوعی تکمیل و تداوم تئوری نوسازی باشند و ایران هم اکنون حتی نوسازی را نیز به طور کامل تجربه نکرده است و همچنان در بخشهایی از جامعه ایرانی مقاومتهای گستردهای در مقابل آن وجود دارد. با اینحال به نظر میرسد با تئوری نوسازی بهتر بتوان وضعیت تحولات جامعه ایران و خانواده را درک نمود. به نظر میرسد تغییرات جمعیتی در ایران تحت تأثیر عوامل فرهنگی متفاوتی قرار دارد که پس از انقلاب اسلامی توسط جریانهای مخالف نظام ترویج و تقویت شده است، اما در تدوین بستههای سیاستی هیچگونه توجهی به آنها نشده است و همین امر سبب شده نرخ کاهش جمعیت در ایران به شدت نزولی باشد تا حدی که امروزه با بحران جدی در این بخش مواجه هستیم.
- یکی از بسترهای مهم برای برنامهریزی و نقشهریزی دشمنان برای تغییر در باورها و ارزشهای مردم بهخصوص جوانان، فضای مجازی است که اگر به موقع راهبرد مقابله با نفوذِ دشمنان از این مسیر اتخاذ نشود، دچار ضربههای جبرانناپذیر خواهیم شد. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " تبیین پدیده نفوذ از دیدگاه مقام معظم رهبری " که توسط اندیشکده اسرا گردآوری شده است به بررسی نفوذ از دیدگاه رهبرمعظم انقلاب اسلامی، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، به تغییر سیاستهای بینالمللی و ایجاد تحولات عمیق در بافت سیاسی و نظامی منطقه خاورمیانه انجامید که مهمترین آن کوتاه شدن دست استعمار از چپاول سرمایههای ملی ایران، به خطر افتادن موجودیت رژیم اشغالگر قدس و برهم خوردن توازن نظامی منطقه خاورمیانه بود. این شرایط قدرتهای بزرگ را بر آن داشت تا بازنگری در رویکردهای راهبردی خود، نگاه ویژهای به ایران و تحولات پیرامونی آن داشته باشند. به همین منظور چالشهای فراروی نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران بهعنوان مناسبترین ابزار بحرانزا مورد توجه قرار گرفت که بیشترین آن مربوط به ناامنیهای سیاسی در داخل کشور بوده که اوج آن در دهۀ اول انقلاب اسلامی صورت گرفت. ناامنی داخلی که با تهییج افکار عمومی، اجرای تبلیغات روانی و گسترش بحرانهای داخلی با حمایت از گروههای سیاسی وابسته از همان روزهای آغازین انقلاب اسلامی آغاز شد و در ادامه و بهمنظور تشدید مضاعف ناامنی، از طریق جنگ، امنیت ایران را هدف قرار میگیرد. پس از پایان جنگ، پروژه بحرانسازی علیه ایران همچنان ادامه یافت و طرحهایی چون مهار، نفوذ، استحاله از درون و فشار از بیرون، برگزاری انتخابات آزاد، تشدید بحرانهای اجتماعی، رویگردانی مردم از نظام و مسئولان، تهاجم فرهنگی، نقض حقوق بشر، موضوع سلاحهای هستهای و ناامنیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ یکی پس از دیگری اجرا شد. حاکم شدن این وضعیت بهطور طبیعی نظام جمهوری اسلامی ایران را با چالشهایی روبهرو ساخت که آثار آن بر روند توسعه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران قابل توجه بوده است. نظام در دهۀ اول با توجه شرایط حاکم بر کشور و توسعۀ فرهنگ انقلابی در هیچیک از این زمینهها با مشکل روبهرو نبود؛ اما در دهۀ دوم با توجه تغییر رویکرد دشمن در براندازی نظام - که در قالب هجمۀ فرهنگی نمود پیدا کرد- زمینههای ایجاد بحرانهای داخلی در دو حوزۀ نفوذ و توزیع ایجاد شد که مواردی مانند حوادث قزوین در سال ۱۳۷۳ و اسلامشهر در سال ۱۳۷۴ در همین ردیف قابل توجه است. در دهۀ سوم با شدت یافتن تحرکات فرهنگی در قالب بهکارگیری قدرت نرم، زمینههای ایجاد بحران هویت نیز فراهم شد که حوادث کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ و ادامۀ آن تا سال ۱۳۸۲ به منظور رسیدن به این هدف دنبال شد. این مهم با گسترش روزافزون تحرکات جنبشهای سیاسی در ایران، رشد قابل توجهی پیدا کرد و محور مطالبات با تغییر فضای گفتمانی دهۀ سوم و تشدید موضوعات سیاسی در دالهایی به نام آزادی، مردمسالاری مطرح شد که در ریشهیابی این روند، دو محور قابل توجه است: الف) توسعۀ سیاسی و تأثیر آن بر جامعۀ مدنی ایران ب) شکافهای اجتماعی و تأثیر آن بر توسعۀ سیاسی ایران بهطور کلی، نفوذ عبارت است از ورود مخفیانه به بخشی از یک گروه، بهمنظور دست یافتن به اطلاعات و یا برای تحت تأثیر قراردادن شیوه تفکر و یا رفتار آن گروه. در واقع نفوذگر به آرامی در محل، سیستم یا سازمان نفوذ میکند. مهمترین راههای نفوذ عبارتند از: نفوذ در گروههای مطالبهگر و معترض: این گروهها با توجه به اینکه ممکن است دارای تنگناها و محدودیتهای داخلی باشند، دست یاری نفوذگر را میپذیرند. نفوذ از طریق نفوذی، نفوذ از طریق جاسوس: استفاده از جاسوس، کلاسیکترین و قدیمیترین راه نفوذ است و بیشتر از آن برای نفوذ در نهادها و سازمانهای نظامی استفاده میشود. نفوذ از طریق نفوذگران اقتصادی: جاسوسی از شرکتها و مؤسسات تجاری و مالی کشور هدف نفوذ نیز یکی از راههای نفوذ و ضربه زدن به کشورها بهشمار میرود که اخیراً با توجه به اهمیت اقتصاد در روندهای سیاسی و امنیت ملی کشورها از اهمیت فراوانی نیز برخوردار شده است. نفوذ در حکومت، نفوذ از طریق گمراه کردن: در اینجا نفوذگر با گمراه کردن مردم و نیز سیاستمداران از راههای مختلف، هم در انتخاب شدن سیاستمداران همسوی خود تلاش مینماید و هم بصیرت سیاسی را از فعالان سیاسی زایل مینماید. نفوذ از طریق جدایی و تفرقه: جدایی و تفرقه نیروهای جبهه مقابل نفوذ، محیط را برای نفوذگر مناسب میکند. در این شرایط جبهه مقابله با نفوذ تشکیل نمیشود و یا اگر تشکیل شود، کارآیی ندارد. در این حالت توان نیروهای داخلی صرف مقابله با یکدیگر و دعواهای جناحی و سیاسی میشود. حمله به افراد کلیدی: بیشک بعضی چهرهها و شخصیتها دارای تصویر کاریزماتیک و تأثیرگذار هستند و نیز بعضی شخصیتها به سبب منصب و جایگاهی که دارند، هم میتوانند در مقابله با نفوذ تأثیرگذارتر باشند و هم اینکه نفوذ را تسهیل نمایند. لذا نفوذگر با هدف قراردادن این افراد سعی میکند تا مقاومت آنها را بشکند و با همراه کردن آنها و تخریب چهره و جایگاهشان، به نفوذ خود سرعت دو چندان ببخشد. نفوذ از طریق رسانه و رسانههای جدید: در کل، فضای مجازی عرصهای است که در آن بسیاری از محدودیتها و موانع مقابله با نفوذ وجود ندارد. پس بنا بر این عرصه است که در آن نفوذگران میتوانند مستقیماً با مردم و کنشگران سیاسی رودررو شوند و پیامهای خود را به آنان منتقل نمایند. فضای مجازی نسبت به کتاب، روزنامه و مجله در دسترستر و ناشناختهتر است و امکانات بیشتری از قبیل صوت و تصویر را نیز در اختیار کاربر میگذارد. کمپینهایی که له یا علیه این جناح یا آن جناح به راه میافتند، شایعاتی که پراکنده میشود و تهمتهایی که به نیروهای داخلی زده میشود، مانند خوره، ارادهها را تضعیف کرده و نیروها را پراکنده و متفرق میکند و در خوشبینانهترین حالت، نیروهای داخلی را دچار انفعال، بیعملی، خانهنشینی و کنارهگیری میکند. نفوذ از طریق سازمانهای مردمنهاد: فعالیت سازمانهای مردمنهاد در جامعه معمولاً حساسیت برانگیز نیست و چون اهداف و انگیزههای جامعهپسندی دارد، قدرت جذب زیادی در اختیار دارد. نفوذ از طریق ادارههای دولتی و احزاب سیاسی: بیشک افشاگری و بدنام کردن افراد و اتهام زدن بر نخبگان سیاسی و اقتصادی و جمعآوری اطلاعات درباره برنامهها و فعالیتهای اقتصادی دولت اهمیت زیادی برای نفوذگران دارد و کارمندان ادارههای دولتی در این ارتباط، نقش برجستهای دارند. احزاب سیاسی نیز از جمله راههای نفوذ به شمار میروند. منابع مالی احزاب و چهره های حزبی میتوانند از طریق نفوذ به نفوذگران وصل شده باشند. مطالبات احزاب سیاسی و شعارهای آنان نیز پتانسیل نفوذ را دارند. راهبردهای کلان در امر مقابله با نفوذ انجام مطلوب تکالیف برای جذب امدادهای غیبی و الطاف الهی یکی از راهبردهای کلان غلبه بر نفوذ است؛ دشمنان انقلاب از نقاط ضعف ما استفاده میکنند و راهبردهای نفوذ خود را طراحی میکنند. توجه به این نکته، این فرصتِ راهبردی را برای جمهوری اسلامی فراهم میکند که راهبردهای مقابله با نفوذ دشمنان را بر اساس راهبرد دشمنان برای برطرف کردن نقاط ضعف طراحی کند. تمام تلاش باید صورت گیرد تا عمقبخشی در راستای بصیرتافزایی جامعه صورت گیرد و به آگاهیهای همگانی بهصورت روزافزون اضافه گردد و بدینوسیله جلوِ نفوذ فرهنگ بیگانه را بگیرد؛ برای مثال، یکی از منابع مصونیتبخش در مقابل نفوذ بیگانگان، توسط امامت جمعهها در نمازجمعهها است. حاکمیت شریعت اسلامی راه دستیابی به آزادى، استقلال، عدالت و معنویت است؛ بنابراین هرچه بیشتر بتوان شریعت اسلامی را در جامعهای برقرار کرد، راه نفوذ مستکبران و بیگانگان برای سلطه بر آن جامعه، بستهتر خواهد بود. تقویت معارف دینی و معارف انقلابی، راه نفوذناپذیری و مقابله با دشمن است که باید بهصورت جدی دنبال شود. زمانی که دشمنان انقلاب با نفوذ بهدنبال تغییر آرمانها و یا سستکردن عزمها برای هدف قرار دادن آرمانهای اصیل انقلاب هستند. بنابراین بهترین راهبرد مقابله با آنها، برنامهریزی برای فراهم کردن بسترهای لازم برای دنبال کردن آرمانهای انقلاب است که در واقع همان اجزای ساخت درونی و حقیقی نظام است. توجه به مواضع دشمن و تاکتیکهای او یکی از راهبردهای مهم مقابله با نفوذ دشمنان است و یکی از راههایی که این امر را برای ما میسر میکند از طریق توجه به فعالیت تبلیغی آنها است که کجاها را هدف خود قرار دادهاند. باید بدانیم که بدون لطف و عنایت پروردگار جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود بر دشمنان و نقشههای نفوذ آنها فائق آید و اگر آگاهانه و هوشیارانه در میدان باشیم و تدابیر لازم را اتخاذ کنیم، آنگاه مدد و لطف الهی را دنبال خود خواهد داشت. نظام اسلامی باید به گونهای حرکت کند که دشمنان و سلطهطلبان بهدلیل عملکرد و توان بالای آن دچار رعب شوند و عمل به این تکلیف یکی از عوامل نفوذناپذیری جمهوری اسلامی است. یکی از بسترهای مهم برای برنامهریزی و نقشهریزی دشمنان برای تغییر در باورها و ارزشهای مردم بهخصوص جوانان، فضای مجازی است که اگر به موقع راهبرد مقابله با نفوذِ دشمنان از این مسیر اتخاذ نشود، دچار ضربههای جبرانناپذیر خواهیم شد.
- صنعت بیمه یا هر بخش ديگري در اقتصاد، از ناحیه عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي متأثر خواهد بود و تصور فعاليت يک بخش اقتصادي فارغ از کنشها و واکنشهاي عوامل بيروني و دروني در قالب يک فضاي كاملاً انتزاعي امکانپذير نيست. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " چالش های صنعت بیمه در ایران " که توسط اندیشکده سرآمد گردآوری شده است به بررسی چالش های بیمه در این کشور، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: صنعت بیمه یا هر بخش ديگري در اقتصاد، از ناحیه عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي متأثر خواهد بود و تصور فعاليت يک بخش اقتصادي فارغ از کنشها و واکنشهاي عوامل بيروني و دروني در قالب يک فضاي كاملاً انتزاعي امکانپذير نيست. بررسي وضعيت فعلي و روند گذشته فضاي کسبوکار صنعت بيمه در شناسايي چالشهای فرا رويِ اين صنعت مؤثر خواهد بود .اين چالشها عبارتند از: اراده حاکمیت در سیاستگذاری و قیمتگذاری بیمه شخص ثالث به جای واگذاری به دستگاه تخصصی مربوط بیمه مرکزی و شورای عالی بیمه: با آنکه خصوصیسازی در سالهای اخير، شکل قانوني به خود گرفته است و آزادسازي اجرايي شده است، قیمتگذاری دولتي در بخش بیمههای شخص ثالث، صنعت بيمه را از كارايي و مفید بودن انداخته است. بدينترتيب همچنان ۵۰ درصد بازار در قالب نظام تعرفه اداره میشود. علاوه بر مشکلات بیمه شخص ثالث، دولت به انحاي ديگري نيز بر صنعت بيمه حاكميت دارد كه در ادامه تفصیلا بیمه شخص ثالث را بررسی میکنیم. بیمه شخص ثالث، بخش بزرگي از صنعت بيمه را به خود اختصاص داده است. در سال ۱۳۹۳ در بخش توليد حق بیمه ثالث و مازاد، ۴۲.۲ درصد از بازار و در بخش پرداخت خسارت، ۴۷.۵ درصد از خسارات پرداختی مربوط به بیمههای شخص ثالث و مازاد بوده است. ليکن با وجود گستردگي حجم فعاليت اين رشته نهتنها حق بیمه بيمه شخص ثالث در داخل صنعت و بر اساس محاسبات فني و ارزيابي خطرپذیری و ...تعيين نمیشود بلکه آنچه توسط دولت تصويب میشود، در مقايسه با تعهدات پذیرفتهشده شرکتهای بيمه، بسيار كمتر است. خسارت جاني نيز در خارج از صنعت توسط قوه قضایيه و مطابق قانون مجازات اسلامي و ديات، تعيين میگردد ؛ درنتيجه صنعت بيمه نمیتواند، پرتفوي اين رشته را بر اساس اصول و معيارهاي فن بيمهگري مديريت كند؛ بهعبارتدیگر، بیمه شخص ثالث در ايران يک فعاليت بیمهای محسوب نمیشود. اين نوع سازوكار باعث زيانده بودن اين رشته از فعالیتهای بیمهای شده و تمايل شرکتهای بيمه به پذيرش ريسک در اين رشته کاهشیافته است. بهبیاندیگر، شرکتهای بيمه در بیمه شخص ثالث، عملاً به كارگزار دولت تبدیلشدهاند و چون نرخ حق بيمه و نرخ خسارت، خارج از اختيار آنها تعيين میشود و همزمان، عوارض متعددي از حق بیمه دريافتي آنان گرفته میشود، بر اين اساس شرکتهای بيمه احساس میکنند كه مازاد عملياتي اين رشته، هزینههای آشکار و ضمني آن را پوشش نمیدهد؛ اما ازآنجاکه شرکتهای بيمه از آن براي تأمین نقدينگي و درواقع سرمايه در گردش خود استفاده مینمایند، سعي میکنند اين مشکل را از راه مديريت پرداخت خسارت، جبران كنند و اين باعث چالش با ذينفعان اين رشته شده است. نکته قابلتوجه ديگر دراینباره، صدور بیمهنامه براي خودرو به جای راننده است كه مسئوليت او در برابر شخص ثالث، زیر پوشش بيمه قرار میگیرد و درواقع، ویژگیهای راننده، محل و زمان رانندگي و نوع وسيله نقليه و ...مقدار خطر را مشخص میکند اما بیمهنامه، تنها بر وسیله نقليه متمركز است. در بسياري از كشورها اين مشکل برطرف شده است و بیمه شخص ثالث براي راننده و بر اساس تحليل خطرها برای راننده صادر میشود. وضع عوارض متعدد بر رشتههای بیمهای: در اكثر كشورهاي دنيا براي توسعه فرهنگ بيمه و تشويق جامعه به خريد محصولات مختلف بیمهای، معافیتهای مالياتي براي فعالیتهای بیمهای منظور میشود و بهویژه بیمههای عمرِ معطوف به پسانداز و سرمایهگذاری، ذاتاً مشمول ماليات نيستند. حالآنکه در كشور ما بهرغم تلاش دستاندرکاران صنعت بيمه، از فروش انواع بیمهنامهها علاوه بر ماليات سود شرکتها، عوارض و ماليات دريافت میشود. علاوه بر آن در رسيدگي به صورتهای مالي شرکتهای بيمه نيز برخي هزینههای عملياتيِ بيمهگري و زيان عمليات شرکتهای بيمه بهعنوان هزینههای قابلقبول مالياتي پذيرفته نمیشود. بهعلاوه با خواست دستگاههای اجرايي مختلف كه با كمبود بودجه روبهرو هستند مانند وزارت بهداشت، وزارت راهوشهرسازي، نيروي انتظامي، سازمان زندانها، شهرداریها و...، قانونگذاران عوارض متعددي بر رشتههای بیمهای وضع میکنند. اين روند باعث افزايش قيمت تمامشده محصولات بیمهای شده است. بههرحال اگر نهادهاي دریافتکننده، اين عوارض را كه درنهايت از جيب بیمهگذاران پرداخت میشود، برای كاهش مخاطرات و ریسکها يا جبران بخشي از خسارتهای حوادث رخداده قرار دهند، قابلقبول است و قطعاً به كاهش ضريب خسارت منجر خواهد شد؛ در غیر اين صورت، تنها موجب افزايش قيمت تمامشده محصولات بیمهای، كاهش تقاضا و توسعه نیافتن فرهنگ بيمه میشود. در سالهای اخير نهادهاي مذكور گزارشي از نحوه هزينهكرد عوارض دريافتي از شرکتهای بيمه ارائه ننمودهاند. از طرف ديگر، خارج شدن اين منابع مالي از صنعت بيمه از یکسو امکان سرمایهگذاری مؤسسههای بيمه را در اموري مثل تحقيق و توسعه و طراحي محصولات جديد بیمهای، بازاريابي و توسعه نيروي انساني ناممکن يا دشوار میکند و از سوي ديگر تأمین مالي پرداخت خسارت و خدماترسانی مطلوب به بیمهگذاران و بیمهشدگان را مشکل میسازد. طبق آمار، حدود ۲۰ درصد از حق بیمههای توليديِ بيمه شخص ثالث )غير از ماليات بر سود و ماليات بر ارزشافزوده(، بدينترتيب از اين صنعت خارج میشود. غالب دولت در مالکيت و مديريت بازار بیمهای كشور وجود انحصار دولتی: از سال ۱۳۸۱ كه فعاليت بیمههای غيردولتي قانوني شد، تاكنون شرکتهای بیمه غيردولتي تأسیسشده و واگذارشده از بخش دولتي به بخش خصوصي )البرز، آسيا و دانا( بهعلاوه بیمه ایران به تعداد ۲۹ شركت بيمه رسیده است. بااینوجود هماکنون، ۴۰.۷ درصد بازار هنوز دولتی است (سهم شرکت بیمه ایران) و همینطور، اگر ۲۰ درصد از سهام شرکتهای واگذارشده را که هنوز در نزد دولت باقی است، در سهم بازار شرکتهای بيمة واگذارشده ضرب و به ۴۰.۷ درصد افزوده شود، متوجه میشویم كه دولت سهم غالب را در مالکيت و مديريت بازار بیمهای كشور دارد. چنانچه بر بنگاه اقتصادي، همان نگاهي حاكم باشد كه بر مؤسسههای ستادي دولت حاكم است، قطعاً پويايي و تحرك از بنگاه اعم از دولتي و غيردولتي گرفته میشود. بهعلاوه، در يک نگاه كلي میبینیم كه شرکتهای بیمه غيردولتي نيز در رقابت با شرکتهای بیمهی دولتي )يا شرکتهایي كه قبلاً دولتي بوده و ساختار دولتي دارند(، چندان موفق نيستند. رمزگشايي اين تناقض را بايد در ویژگیهای بازار، اقتصاد كشور و فرهنگ بيمه جستوجو كرد. قیمتگذاری و حاكميت دولتي، غلبه دولت بر اقتصاد، وابستگي به درآمد نفت، نظام گسترده یارانهها و...، صنعت بيمه را از كارايي و مفید بودن انداخته است. حاكميتِ نزديک به سیساله چهار شركت بیمه دولتي كه بازار را ميان خود تقسيم كرده بودند، همچنان تداوم دارد (۶۵.۲ درصد سهم). در این میان، مردم که با چهار فروشنده كالاهاي يکسان برخورد داشتهاند، قائل به تفاوت ميان بیمهگران نيستند؛ با توجه به اينکه هیچیک نيز رتبهبندی و كارنامه ندارند،بديهي است كه چنانچه امر، داير بر انتخاب ميان بيمهگران دولتي )يا با پیشینه دولتي( و خصوصي باشد، مردم به بيمهگران دولتي) يا با پيشينه دولتي( اقبال بيشتري نشان خواهند داد؛ زيرا پشتوانه دولتي، خود بالاترين اعتبار در جوامع دولتمدار و دولتسالار است. درواقع، شروع خصوصیسازی بدون اقدام به آزادسازي نتوانسته است رقابت قابلقبولي در بازار بیمه كشور حاكم سازد تا محصول اين رقابت با خلاقيت، ابتکار و نوآوري موجب تنوع محصولات، ارضاي سلیقههای متفاوت و با نرخها و شرايط مناسب و مطلوب باشد. مهمترین ويژگي اين بازار، سهم ناچيز آن در توليد ناخالص داخلي است) در حدود ۲ درصد). در شرايطي كه بازار در حال حركت به سمت بازار آزاد و رقابتي است و نرخها شناور شده است، وجود شركتي كه ۴۰.۷ درصد حق بیمه بازار را در اختيار دارد، مسائل و مشکلاتي را در پي داشته است ولی شرايط تاريخي صنعت بيمه نشان میدهد که در سالهای گذشته، راهي جز انحصار وجود نداشته و نمیتوان فضاي رقابتي بيمهگري را در جایی كه پشتوانه مالي، فني و انساني مناسب براي آن تدارك ديده نشده است، توسعه داد. بیتعادلی در ترکیب پرتفوی بازار بیمه کشور: در سال ۱۳۹۳، سهم بیمههای خودرو در بازار بیمه كشور از نظر حق بیمه توليدي، ۵۳.۴ درصد و از جهت تعداد بیمهنامه صادرشده حدود ۸۰.۹ درصد بوده است. در اين فضا، شرکتهای بیمه تخصصي، جايگاه مؤثری ندارند؛ حالآنکه در بسياري از كشورها، تمركز اصلي فعاليت بیمهای بر دوش شرکتهای بیمه تخصصي است. در زمینه بیمههای زندگي نيز صنعت بيمه، توفيق چشمگيري نداشته است .یکي از مشکلات اساسي شناساييشده دراینباره،بازاريابان بیمههای عمر هستند. در صنعت بيمه، بازارياب يا فروشنده حرفهایِ بيمهِ عمر تربیت نشده است. علاوه به این، توسعه بیمههای زندگي رقيباني جدي چون بورس، بانک، سازمانهای متولي بیمههای اجتماعي و تورم دارد كه بازار بیمههای زندگي را بهشدت كساد كرده است. قرار دادن بیمه مرکزی در فهرست شرکتهای تابع قوانین و مقررات دولتی بهرغم ماده ۴ قانون تأسیس بیمه مرکزی ایران و بیمهگری: به موجب ماده ۴ قانون تأسیس بيمه مركزي ايران و بيمهگري (مصوب ۳۰/۳/۱۳۵۰)، بيمه مركزي ايران تابع قوانين و مقررات عمومي مربوط به دولت و دستگاههایي كه با سرمايه دولت تشکیل شدهاند، نیست مگر آنکه در قانونِ مربوط صراحتاً از بيمه مركزي ايران نام برده شده باشد ولي نسبت به مواردي كه در اين قانون پیشبینینشده باشد، بيمه مركزي ايران تابع قانون تجارت است. متأسفانه در چند دهه گذشته با افزايش حضور دولت در فعالیتهای اقتصادي، روند قانونگذاری چنان شده است كه در اكثر قوانين و مقررات عمومي با افزودن عبارت «دستگاههای مشمول ذكر نام يا تصريح نام بهصورت یکجا» بيمه مركزي نيز مشمول غالب مقررات عمومي شده است. اين روند چنان گسترش یافته كه هماکنون جاي قاعده و استثنا عوض شده است. شمول قوانين مالي، بودجهای، محاسباتي، بازرسي و استخدامي و ساير مقررات دولتي بر بيمه مركزي موجب شده است تا اداره امور توسط بيمه مركزي بر مبناي اصول و استانداردهاي نظارت بر بيمه و مباني حرفهای در عمل با مشکلات زيادي مواجه باشد. اگر از اين منظر، بيمه مركزي و سازمان بورس اوراق بهادار كه داراي قانون جديدتري است، با يکديگر مقايسه شوند، مشخص میشود كه براي رفع اين مشکل و مشکلاتي اینچنینی در قانون بازار اوراق بهادار، سازمان بورس بهعنوان يک مؤسسه عمومي غيردولتي تأسیسشده است. وجود تحریمهای بینالمللی: از عمده چالشهای اين بخش وجود تحریمهای بینالمللی و كمبود ظرفيت اتکايي در داخل و عدم امکان استفاده بهينه از ظرفيت اتکايي موجود در صنعت بيمه و وابستگي زياد این صنعت به منابع اطلاعاتي و فني مؤسسهها و کارشناسان خارجي است .كشور ما همواره با طراز منفي شديد در زمينه قبولي و واگذاري اتکايي روبهرو بوده و نسبت حق بیمههای اتکاييِ قبول از خارج بهحق بیمههای اتکاییِ واگذاري به خارج اندك است. دليل اين امر عمدتاً رتبهبندی نشدن شرکتهای بیمه به دلیل وجود تحریمهای بینالمللی است؛.البته با توجه به رفع تحریمها اقدام لازم در اين خصوص به عمل خواهد آمد. کمبود شرکتهای بیمه تخصصی: مجموعه عوامل مؤثر بر كمبود شرکتهای بيمه تخصصي در بازار بيمه كشور عبارتند از نبود سیاستهای تشويقي بهمنظور فعاليت شرکتهای بيمه در زمینههای عمر، نارسايي در قوانين و آییننامهها، عدم توسعه بیمههای عمر، نبود تعامل بين بانکها و شرکتهای بيمه برای ارائه محصولات مشترك بانک و بيمه، نبود شرکتهای تخصصي بيمه عمر و سودآوري بالاتر و غيرمتعارف موجود در فعالیتهای بورسبازی در زمینههایي چون خریدوفروش زمين و مسکن. توسعه ناکافی فرهنگ بیمه: چالشهای موجود در توسعه فرهنگ بيمه در كشور عبارتند از: آشنايي ناكافي مردم با صنعت بيمه، محصولات بیمهای و منافع و مزاياي آنها؛ ضعف اطلاعرسانی شرکتهای بيمه در معرفي محصولات بیمهای؛ طراحي نشدن محصولات بیمهای متناسب با نياز مشتريان؛ نبود سازوکار مناسب براي شناسايي ریسکهای بیمهگذاران و طراحي محصولات بیمهای؛ ضعف شرکتهای بيمه در فرآيند پرداخت خسارت و جلب رضايت بیمهگذاران؛ استفاده نکردن بهينه از فناوري و روشهای نوين براي معرفي محصولات بیمهای؛ نبود استانداردهاي لازم در نحوه و شيوه اطلاعرسانی شرکتهای بيمه. دانش فنی و نیروهای کاردان؛ عامل رشد و توسعه کمبود نیروی انسانی متخصص: در صنعت بيمه، ماشینآلات و ابزار و فناوری وجود ندارد؛ آنچه میتواند صنعت بيمه را موفق كند و در خدمت اقتصاد ملي قرار دهد، نيروي انساني حرفهای، ماهر و متخصص و پايبند به اصول حرفهای بيمهگري است. ايجاد هر نوع تحول يا دستيابي به رشد و توسعه، نيازمند در اختيار داشتن دانش فني لازم و نيروهاي كاردان و متخصص است. صنعت بيمه به لحاظ وجود ساختار دولتي و به تبع آن، محدودیتها و ممنوعیتهایی كه در زمینه برگزاري دورههای آموزشي يا اعزام نيرو به خارج از كشور براي ادامه تحصيل يا گذراندن دورههای آموزشي با آن مواجه بوده، در خصوص نيروي متخصص با مشکل روبهرو است. اين ضعف هماکنون يکي از مشکلات عمده صنعت بيمه است و از مصداقهای بارز آن میتوان به تلاش شرکتهای تازهتأسیس به جذب نيروهاي متخصص يا بازنشسته شرکتهای موجود اشاره كرد. علاوه بر این در اين زمينه، بيشتر تلاشها و توجهها به آموزشهای تخصصي دانشگاهي معطوف است؛ درحالیکه نياز صنعت بيمه، عمدتاً در زمینههای فني و حرفهای است؛ البته در بخشهای طراحي محصولات جديد و تعيين نرخ و شرايط و بخشهای مديريتي نيز نبود برنامهریزی براي ورود نيروي انساني تحصیلکرده و مجرب بهویژه در حوزههای آمار ، اقتصاد، رياضي، مديريت اجرايي، مديريت مالي، فناوري اطلاعات، حقوق و سرمایهگذاری احساس میشود. در بيمه مركزي نيز اين مشکل دیده میشود .مطابق استانداردها كه مبتني بر ضرورتهاست، نهاد ناظر براي نظارتِ مؤثر بايد از اختيارات كافي براي تخصيص منابع مالي برخوردار باشد و بودجه كافي در اختيار داشته باشد. نهاد نظارتکننده بايد بتواند كاركنان بامهارت را جذب و نگهداري و با كارشناسان بيروني بر حسب نياز، قرارداد منعقد كند، دورههای آموزشي و كارآموزي برگزار کند و از بهترين فناوری استفاده نمايد. شمول مقررات مالي و بودجهای دولتي كه حسب مقتضيات كلي و عمومي كشور تصويب میشود، مانع از تخصيص مؤثر منابع مالي و به تبع آن، امکان نظارت مؤثر شده است. سهم پایین بیمههای زندگی: بر اساس آمار سهم بیمههای زندگي از كل پرتفوي بازار بيمه در سال ۱۳۹۲ حدود ۱/۹، در سال ۱۳۹۳ حدود ۵/۱۰ درصد و در ۹ماهه منتهی به آذرماه سال ۱۳۹۴ حدود ۷/۱۱ بوده است که اگرچه این روند، افزایشی است اما با توجه به اهميت آن، سهم پاييني محسوب میشود. بهروز نبودن قوانین پایه بیمه: از جمله این اتفاق می توان به قانون بیمه مصوب سال ۱۳۱۶ که در بسیاری از موارد فاقد انعطافپذیری لازم و تحرک متناسب با تحول شرایط محیطی است، اشاره کرد. عدم اطلاعرسانی کافی درباره انواع بیمه بهویژه بیمههای عمر شفاف نبودن شرایط و مندرجات برخی از بیمهنامهها و ناآگاهی بیمهگذاران نسبت به آن ناهماهنگی بین تمامی سازمانها و نهادهایی که در ارتباط مستقیم با صنعت بیمه قرار دارند مشکلات مربوط به بیمه شخص ثالث اتومبیل که نارضایتی بیمهگذاران و شرکتهای بیمه را باعث شده است وجود بیمه های اتکایی: در حوزه بیمه اتکایی، وجود بیمههای اتکاییِ اجباری که زمینه فعالیت اتکایی را برای شرکتهای بیمه محدود کرده و استفاده از ظرفیت بالقوه اتکایی و تشکیل شرکتهای بیمه اتکایی داخلی را با مشکل مواجه کرده است عدم تهیه گزارش های مختلف؛ در حوزه بیمه مالی، وجود قوانین مالی و نظارتی متعدد و نیاز به تهیه گزارشهای مختلف برای مراجع نظارتی متعدد و با اهداف متفاوت و عدم شفافیت کامل صورتهای مالی به علت نبود استانداردهای حسابداری مناسب و درنتیجه عملکرد نامناسب مالی که باعث افزایش هزینه تمامشده محصولات و تحمیل آن به بیمهگذاران و شرکتهای بیمهشده است. وجود مقررات و موانع متعدد برای جذب نیروی انسانی: این اتفاق برای جذب نیروی انسانی کارآمد و نبود ابزارهای مناسب برای ایجاد انگیزه در کارکنان و افزایش کارایی آنان. نبود نظام مالی و فنی جامع و مدون، نبود این مسئله برای شبکه فروش و نحوه نظارت بر آن و عدم توزیع مناسب این شبکه در مناطق مختلف کشور. مشکل در حوزه بیمههای عمر؛ نبود سیاستهای تشویقی، نارسایی در قوانین و آییننامهها بهویژه در زمینه واگذاری ۵۰ درصد از حق بیمه تولیدی شرکتها به بیمه مرکزی و نبود تعامل بین بانکها و شرکتهای بیمه بهمنظور ارائه محصولات مشترک بانک و بیمه ازجمله مشکلات توسعه این بخش است. مشکل در حوزه بیمههای غیرعمر؛ شرکتهای بیمه با مسائلی مانند ارزیابی ریسک، استفاده از محاسبات فنی و عدم تعامل بین صنعت بیمه با سایر بخشهای اقتصادی و سهمخواهی بعضی از سازمانها و نهادها از بیمه شخص ثالث و متناسب نبودن حق بیمههای شخص ثالث با تعهدات، مواجهاند. چالش در حوزه ساختار و تشکیلات؛ این چالشها در این بخش وجود دارد: حاکمیت نظام سنتی و هرم سلسلهمراتب تصمیمگیریِ حاکم بر صنعت بیمه، گستردگی حوزه نظارت در صنعت و نبود استانداردهای لازم در امر نظارت، اختلاف چشمگیر در میزان سرمایه و توان مالی بیمه دولتی و همچنین شرکتهای دولتی که اخیراً به بخش خصوصی واگذار شدهاند، با شرکتهای بیمه خصوصی که بر اساس قانون تأسیس بیمههای غیردولتی پدید آمدهاند و نیز حضور بیمه مرکزی ایران بهعنوان یک شرکت بیمهگر. مشکلات در ساختار بنگاه؛ هرم مرتفع تصمیمگیری در سازمان و تمرکز آن در سطوح بالایی هرم، اختیارات محدود شبکه فروش و پایین بودن سطح اطلاعات فنی آنها، تداخل صف و ستاد و تداخل سیاستگذاری و اجرا در صنعت بیمه و نبود استانداردهای لازم برای انجام کار در واحدها ازجمله مشکلات این حوزه است. نیاز در در حوزه آموزش؛ عدم نیازسنجی آموزشی، تخصیص بودجه اندک برای تحقیقات و نبود مراکز پژوهشیِ مرتبط با مسائل اجرایی، نبود دورههای آموزش بلندمدت، کمبود شدید متخصص آشنا با تجارت الکترونیک، فقدان ارتباط منطقی میان آموزشهای دانشگاهی رشتههای بیمه با نیازهای واقعی صنعت بیمه کاملاً چشمگیر است.
- بررسي عملکرد کشورهايي که طي چند دهة اخير، رشد اقتصادي قابلتوجهي داشتهاند، بيانگر اين واقعيت است که اکثر اين کشورها سهم عمدهاي از رشد اقتصادي خود را از راه افزايش بهرهوري بهدست آوردهاند. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " تحلیل و آسیب شناسی بهره وری در ایران " که توسط اندیشکده سرآمد گردآوری شده است به بررسی این موضوع در کشور، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: در وهلة اول باید گفت که هنوز فرهنگ و اندیشة بهرهوری بین دو عامل تولید خدمات و محصولات وجود ندارد. در ذیل به برخی از عواملی که در حوزةفرهنگی و اجرایی باید خیلی مو شکافانه بر آن تأمل و تعمق شود، اشاره میکنیم تا راهنمای آینده باشد: - باور و الگوهای فکری غیرمنعطف بسیاری از مدیران و کارشناسان نظام اجرایی کشور مبنی بر اینکه بهرهوری، مفهومی ساده و ناکارآمد است و اصلا پرداختن به آن ضرورتی ندارد حتی اگر قانونگذار بر آن تأکید کرده باشد. - گروهی از کارشناسان که بهرهوری را به شکل طعمه میبینند و سعی میکنند آن را درهر جایی چه دولتی و چه خصوصی شکار کنند و با بهترین نمایشهای علمی وغیرعلمی تلاش دارند تا مخاطبان را در یک آرامش خیالی به دست حوادث بسپارند. - بحث بهرهوری چند دههای است که مطرح شده ولی به دلایل زیادی نتایج قابل ملاحظهای نداشته است، هماکنون شاهد یک بیاعتمادی یا کاهش سرمایه اجتماعی در کلیه بخشهای اقتصادی کشوریم. اصلاح این وضعیت نیاز به حمایت و تلاش مضاعف دارد. - متفاوت بودن باورها و مفاهیم مدیران خط مقدم حرکت بهرهوری؛ بدون هیچ شکی میتوان ادعا نمود که نگاه کارشناسان سازمانهای ستادهای دولت ونگاه هریک از آنها با یکدیگر همسو نیست که این امر، موجب نارساییهای بزرگی میشود. - رویکرد برخی از سازمانها به بهرهوری، بسیار پیچیده و غیرعملی شده است حتی برخی سازمانها دهها صفحه دستورالعمل و آییننامه تنظیم کردهاند که این امر نهتنها موجب پیشرفت بهرهوری نمیشود بلکه خود این موضوع، باعث نابهسامانی انجام مأموریت اصلی میگردد. در اکثر موارد نگاه سادة مؤثر، نتیجة قابلقبولتری میدهد. از نظر بانک مرکزی برخي از مهمترين موانع افزايش بهرهوري در کشور عبارتند از: ١. پايين بودن کارايي سرمايه به دلايل مختلف از جمله: -- طولاني بودن دورهةاتمام طرحهاي عمراني و وجود طرحهاي نيمهتمام - فرسودگي ماشينآلات و تجهيزات و جايگزين نشدن آنها که نهايتًا افزايش هزينة توليد و کاهش کيفيت محصولات را به دنبال دارد. - تخصيص غيربهينة سرمايه،, بواسطة عدم توجه کافي به توجيه اقتصادي، فني و مالي در انتخاب پروژهها که سبب انتخاب و اجراي پروژههاي فاقد توجيههای فوق شده است. - وجود ظرفيتهاي بلاستفاده در برخي فعاليتهاي توليدي - وجود انحصارها و نيز برخي موانع در جهت ايجاد رقابت سالم از جمله شفاف نبودن قيمت عوامل توليد (عمدتًا به دليل اعمال سياستهاي حمايتي مختلف) ٢. پايين بودن بهرهوري نيروي کار به دلايل مختلف از جمله: - پايين بودن انباشت سرمايه انساني کارآمد و استفادة نامناسب از آن در فرآيند توليد - انعطافناپذيري بازار کار - نبود ارتباط و تناسب لازم بين حقوق و دستمزد با بهرهوري - پايين بودن سطح دانش فني و کند بودن روند پيشرفت آن در مقايسه با سطح دانش جهاني - ناهماهنگي و نبود انطباق بين نوع شغل و مهارت نيروي کار - وجود نيروي انساني مازاد در برخي فعاليتهاي توليدي - کمبود انگيزه در نيروي کار بهمنظور انجام کار مفيدتر، ابداع،خلاقيت و نوآوري. پژوهشگران در تحقیق دیگر موانع و آسیبهای بهرهوری را چنین برشمردهاند: ضعف مديريت: ضعف در مديريت يكي از عوامل اصلي پايين بودن بهرهوري در سازمانهاي اداري است. عدم آشنايي مديران با تكنيكها و فنون برنامهريزي، سازماندهي، مديريت منابع انساني، پاداش و تنبيه، روشهاي انگيزشي، كنترل، انتخاب نامناسب مديران در سطوح مختلف و جابهجايي مكرر آنها و عدم برنامهريزي برای دورههاي آموزشي، موجب ضعف در مديريت میشود و نهايتاً كاهش بهرهوري را بهدنبال دارد. وجود سیاستهای ناهمسو: سیاستهای ناهمسو یکی دیگر از عوامل بازدارنده است. این سیاستها ابعاد مختلف فرهنگی، تشکیلاتی، مالی- بودجهای و انجام کارهای تیمی میانبخشی داردبهعنوان مثال مدیران ذیربط بر ضرورت کوچک بودن سازمان ملی بهرهوری ایران و برونسپاری کارها تأکید تردیدناپذیردارند اما زمان تنظیم بودجه، مدیران مسئول بودجهریزی، بههیچوجه آمادگی تنظیم بودجة برونسپاری با حداقل کارایی لازم را ندارند. نيروي انساني غيرمتخصص: كاركناني كه دانش و مهارت لازم را در كار داشته باشند، كارها و وظايف محوله را بهدرستي انجام خواهند داد؛ بنابراين براي بهبود سطح بهرهوري بايد در سازماندهي كاركنان علاوه بر توجه به ساير ويژگيها، داشتن تخصص بهعنوان يكي از اصول اساسي در گزينش افراد باشد. باید یادآور شد که جذب و بهكارگماري كاركنان شايسته مستلزم ايجاد يك نظام منابع انساني است كه در آن شايستهسالاري حاكم باشد. نبود سيستم ارزشيابي مناسب كاركنان: برخي از هدفهای سيستمهاي ارزشيابي كاركنان عبارتند از مشخص نمودن ضعف كاركنان در انجام كارها و تدوين برنامههاي آموزشي براي اصلاح آن در سطح سازمان، ايجاد علاقه در كاركنان با ايجاد يك نظام پاداش و تشويق منطقي در سازمان و ايجاد معياري منطقي در واگذاري مزايا و امتيازها و كاهش نارضايتيها و شكايات ناشي از اعمال نظرهاي مغرضانه نسبت به كاركنان. بنابر آنچه گفتیم سيستمهاي ارزشيابي كاركنان بايد عملكرد آنها را بسنجند و از آن بهعنوان معياري برای اصلاح روشهاي ناكارآمد، استفاده نمايند. وجود نظام ارزشيابي مناسب خود ميتواند عاملي برای ارتقای انگيزههاي كاري باشد. نبود انگيزة كاري در كاركنان: افزايش و بهبود بهرهوري در سازمان، ارتباط مستقيم با وجود انگيزههاي تلاش و كوشش در كاركنان دارد. كاركنان باانگيزه قادر به تلاش برای دستيابي به اهداف سازمان، كاهش هزينهها واستفادة صحيح و مناسب از منابع هستند. متأسفانه سالهاست كه انگيزههاي پايين كاري بهعنوان معضلي خودنمايي ميكند. حاكم بودن روحيه منفعتطلبي فردي: اگر در سازماني افراد به دنبال تحقق اهداف فردي و شخصي باشند و از امكانات و منابع سازمان براي رسیدن به نيتها و مقاصد شخصي استفاده کنند، نهایتا بهرهوري سازمان كه در بذل توجه به هدفهای سازمان بهدست ميآيد به ورطة فراموشي سپرده خواهد شد. كمكاري: براي شرح اين موضوع آمارهايي كه از نظر خواهد گذشت، راهگشایند. ساعت كار مفيد در هفته ۶ تا ۹ ساعت اعلام شده است. «مطالعهاي كه در سال ۱۳۶۵ دربارة ساعات كار مفيد كاركنان يك سازمان اداري بهعمل آمد، نشان ميدهد که ساعت كار رسمي در سازمان مزبور ۵۲ ساعت در هفته بوده است؛ يعني علاوه بر ۴۴ ساعت مقرر، كاركنان ۸ ساعت هم اضافهكار داشتند اما كار مفيد آنها فقط ۸/۷ ساعت در هفته بوده است؛ يعني حتي كمتر از ۸ ساعت اضافهكاري كه دريافت ميكنند.» «رانت»هاي مختلف: «رانت عبارت از اضافه ارزشي است كه نصيب عرضهكنندة يك عامل توليد يا محصول، در شرايط كميابي مطلق يا نسبي آن نسبت به تقاضا در بازار ميشود». رانت به هر پرداختي كه بالاتر از ارزش واقعي محصولات يا خدمات باشد، اطلاق ميگردد. بسياري از افراد و گروهها به دليل وجود رانت براي آنها صاحب درآمدهايي ميشوند كه در راه به دست آوردنش كمتر تلاش و كوششي را تحمل نمودهاند. وجود رانت (كه البته براي عدة خاصي از افراد جامعه مهياست) و پرداختهاي تبعيضآميز، موجب تضعيف روحية تلاش و كوشش در بين افراد جامعه ميشود. رانت انگيزههاي خلاقيت و نوآوري،توليد و كارآفريني را از بين خواهد برد. رانت به شكلهاي مختلف، كاهش بهرهوري را ايجاد ميکند؛ زيرا ارتباط منطقي بين تلاش و كوشش و عملكرد را زير سؤال ميبرد.رانت به شيوههاي مختلف باعث تقليل روحيه كار و تلاش و نهايتاً كاهش بهرهوري در جامعه ميشود. پرداختهاي اضافي به كالاها و خدمات (رانت اقتصادي)، ايجاد روحيه مدركگرايي و توجه نکردن به شايستگيهاي فني، مهارتهاي افراد و كارايي آنها در به دست آوردن مناصب شغلي، موجب تلاش افراد براي دستيابي به مدارك دانشگاهي بهعنوان مجوزي برای استخدام شده است. (رانت علمي) اعطاي منصب بر اساس ارتباطهای آشنايي و نَسَبي و ناديدهگرفتن ملاكهاي شايستگي در گزينش افراد در امور تخصصی صورت میگیرد. مشغلة زياد كاري مديران: بسياري از مديران در نظام اداري به طور همزمان داراي مسئوليتهاي زيادي هستند. مشغلة فراوان باعث ميشود آنها عملاً نتوانند بسياري از كارهاي محوله را بهشايستگي و در زمانهاي تعيينشده انجام دهند. اين امر باعث مشكلاتي به قرار ذیل ميشود: الف) باعث عملكرد ضعيف مدير ميگردد. انسان، ظرفيت و توانايي نامحدود و بيانتها ندارد. مديراني كه مسئوليتهاي مختلف دارند، بهدليل تداخل وظايف، بيشتر كارهاي خود را ناقص انجام ميدهند. ب) موجب نارضايتي مردم ميشود. عدم حضور دائم مدير به دليل مشغلة فراوان باعث كندي و توقف در انجام كار ارباب رجوع و نهايتاً نارضايتي آنها خواهد شد. ج) باعث جلوگيري از مطرحشدن استعدادهاي توانمند با افكار و روشهاي پويا و جديد خواهد شد. د) فرهنگ انحصارطلبي در سازمانهاي دولتي رواج مييابد. موارد مذكور بهخوبي نشان ميدهد كه مديران پرمشغله مانعي در جهت ارتقای سطح بهرهوري در سازمانهاي دولتي هستند. ه) روابط مبتني بر عدم اعتماد ایجاد میگردد. كنترلهاي مضاعف اداري كه شامل ثبتهاي مكرر، پارافهاي متعدد، گرفتن رسيدهاي فراوان در مكاتبات، سيستمهاي حضور و غياب سنتي و ... میشود كه ناشي از روابط مبتني بر عدم اعتماد است، باعث اتلاف بسياري از منابع سازمان شده است. روشهاي انجام كار: روشهاي انجام كار در سازمانهاي دولتي، سنتي و در بسياري از موارد غيرعلمي و تجربي است. اين امر خود مشكلات بسيار فراواني در نظام اداري فراهم آورده كه از ان جمله سردرگمي اربابرجوع و خستگي كاركنان باید دانست که امروزه در همة کشورهاي توسعهيافته يا درحالتوسعه به اهميت موضوع بهرهوري بهعنوان يکي از ضرورتهاي توسعه اقتصادي و کسب برتري رقابتي در عرصههاي بينالمللي تأکيد دارند. بر اين اساس برای اشاعة فرهنگ بهرهوري و ارتقاي آن، سرمايهگذاريهاي زيادي صورت گرفته است. بررسي عملکرد کشورهايي که طي چند دهة اخير، رشد اقتصادي قابلتوجهي داشتهاند، بيانگر اين واقعيت است که اکثر اين کشورها سهم عمدهاي از رشد اقتصادي خود را از راه افزايش بهرهوري بهدست آوردهاند. این اتفاق در حالی رخ داده است که متاسفانه وضعیت بهرهوری در کشور ما چندان خوب نیست. نداشتن سامانهای که به صورت آنلاین وضعیت بهرهوری کشور را نمایان سازد بر تلخ بودن این واقعیتها میافزاید. تجربة کشور نشان میدهد که وجود سند همچون برنامة جامع بهرهوری امری لازم است ولی کافی نیست. اگر هم خودِ سند به لحاظ محتوایی هیچ مشکلی نداشته باشد (که در بالا دیدیم سند نیز دارای اشکالات فراوانی است)، صرف وجود سند هیچ مشکلی را حل نمیکند؛ باید نظام اجرایی یک سند بهدرستی تدقیق گردد وگرنه در مقام اجرا، اسناد دچار تعابیر وتفاسیر مختلف میگردند.
- در مباحث مربوط به گسترش بیمه در ایران، همواره یکی از عوامل مهم و تعیینکنندة عدم توسعه این صنعت، توسعه نیافتن بیمههای زندگی عنوان میشود. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " چالش های صنعت بیمه در ایران " که توسط اندیشکده سرآمد گردآوری شده است به بررسی چالش های بیمه در این کشور، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: هماکنون تعداد ۳۰ شرکت بیمة مستقیم و اتکائی همراه با یک نهاد نظارتی در بازار بیمه (اعم از سرزمین اصلی و مناطق آزاد) فعالیت میکنند. با نگاهی گذرا به آمار و ارقام مربوط به عملکرد صنعت بیمه مانند میزان حق بیمه تولیدشده، ترکیب پرتفوی و سایر شاخصهایی که بر اساس آنها سطح پیشرفت صنعت بیمه کشورها، اندازهگیری و با یکدیگر مقایسه میشود، درمییابیم که صنعت بیمه کشورمان از ظرفیتهای موجود، بهرهبرداری کافی نکرده است و جایگاه مناسبی در بازارهای منطقهای و بینالمللی بیمه ندارد. بر اساس گزارشهای آماری بینالمللی در سال ۲۰۱۴ میلادی، حجم حق بیمه تولیدی در جهان، معادل ۴۷۷۸۲۴۸ میلیون دلار (آمریکا) بوده است که کشور ما با تولید حق بیمهای معادل ۷۴۵۸ میلیون دلار به اندازه ۱۶/۰ درصد در تولید حق بیمه جهانی، نقش داشته و ازاینجهت در رده ۴۵ جهان، بعد از کشورهای سنگاپور با رتبه ۲۶، تایلند با رتبه ۳۱، مالزی با رتبه ۳۴، اندونزی با رتبه ۳۶، ترکیه با رتبه ۳۹، امارات متحده عربی با رتبه ۴۲ و عربستان سعودی با رتبه ۴۳ قرار گرفته است. کل حق بیمههای زندگیِ جهان نیز معادل ۲۶۵۴۵۴۹ میلیون دلار (آمریکا) بوده است که ایران با تولید حق بیمهای معادل ۷۲۱ میلیون دلار بهاندازه ۰۳/۰ درصد در تولید حق بیمههای زندگی در جهان نقش داشته و ازاینجهت در رده ۵۷ جهان، بعد از کشورهای سنگاپور با رتبه ۲۵، تایلند با رتبه ۲۶، مالزی با رتبه ۳۰، اندونزی با رتبه ۳۱، امارات متحده عربی با رتبه ۴۳، ترکیه با رتبه ۴۷ و پاکستان با رتبه ۵۱ گرفته است. ضریب نفوذ بیمه در این سال برای ایران ۹/۱ برای کل حق بیمهها و بهتفکیک،۷/۱ برای بیمههای غیر زندگی و ۲/۰ برای بیمههای زندگی بوده است که در میان کشورهای جهان در رتبه ۶۲ قرارگرفته است. بر اساس آمارهای موجود، حق بیمه تولیدی در کشور ما از رقم ۴ تریلیون و ۶۳ میلیارد ریال در سال ۱۳۷۹ که تمام آن توسط بیمههای دولتی حاصلشده، به ۵۹ تریلیون و ۱۳۵ میلیارد و ۹۴۷ میلیون ریال در سال ۱۳۸۹ رسیده که این تغییر، مبیّن افزایشی هزار و ۴۰۰ درصدی است. این رشد را باید مدیون دو عامل مهم دانست: اول، خصوصیسازی در صنعت بیمه که اگرچه ایرادهایی دارد اما نمیتوان از اثرات ساختاری آن بهویژه در حوزه رقابت غافل بود. بهعلاوه تعداد بیمهنامههای صادرشده در سال ۱۳۷۹ برابر ۷ میلیون و ۹۷۹ هزار و ۸۱۴ فقره بوده که تمام آن را بیمههای دولتی صادر کرده بودند اما در سال ۱۳۸۹ این رقم، چهار برابر شده و به ۳۲ میلیون و ۵۵۶ هزار و ۸۱۶ فقره رسیده که خوب است بدانید ۵۰ درصد این تعداد را بیمههای خصوصی صادر کردهاند. موضوع دوم، خسارتهاست. در بخش خسارتها نیز بخش خصوصیی بیمه بسیار فعال و تأثیرگذار بوده و است. آمارها نشان میدهند که رقم خسارتها در سال ۱۳۷۹ برابر با ۲ تریلیون و ۴۶۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون ریال بوده که بالطبع تمام آن را بخش دولتی پرداخت کرده است. این رقم، ده سال بعد به ۳۸ تریلیون و ۸۶۷ میلیارد و ۶۲۹ میلیون ریال رسیده که در حدود ۵۰ درصد آن توسط بیمههای خصوصی پرداخت شده است. به عبارت دیگر، از گذشته تاکنون پوششِ بخشِ قابلتوجهی از ریسکهای موجود بر دوش بخش خصوصی کشور بوده است. در میان رشتههای بیمهای، بالاترین سهم به شخص ثالث اختصاص دارد که مجموع سهم آن با دو رشته حوادث راننده و بدنه اتومبیل که هرسه اختصاص به اتومبیل دارند، نزدیک ۵۸ % درصد است و سایر ۱۲ رشتة بیمهای دیگر فقط ۴۲% سهم حق بیمه دریافتیِ صنعت بیمه کشور را در دوره بررسی شده به خود اختصاص دادهاند. یکی از نکات جالب، سهم پایین بیمههاي زندگی در ایران است که این امر، شرکتهاي بیمه را در امور سرمایهگذاری دچار ریسک بالایی نموده است؛ چراکه در بیمههاي زندگی، بیمهگر با توجه به تعهداتی که متحمل شده است، میتواند حق بیمه دریافتی بیمهگذار را به سرمایهگذاری در امور مناسب ببرد و براي آن برنامهریزی کند؛ درحالیکه در سایر رشتههای بیمهای که ماهیت غرامتی دارند، بیمهگر بهمحض وقوع خسارت بر بیمهگذار، بایستی خسارت آن را پرداخت کند و چون احتمال وقوع خسارت از قبل معلوم نیست؛ بنابراین وجوهی که با عنوان حق بیمه در رشتههای غیرزندگی توسط بیمهگر دریافت میشود، عموماً در سرمایهگذاریهای کوتاهمدت و با بازدهی پایین استفاده میشودد. یکی دیگر از مواردي که میتوان به آن اشاره کرد و آن هم بهمثابه مورد قبلی یکی از مشکلات صنعت بیمه کشور تلقی میشود، سهم ۴۲% رشته شخص ثالث است که بهصورت اجباري است و تمامی دارندگان وسایل نقلیه موتوريِ زمینی مکلف به خرید بیمهنامه شخص ثالث هستند؛ بهطوریکه بر اساس ماده یک قانون بیمه اجباري، مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوري زمینی در مقابل شخص ثالث، مصوب ۲۶/۴/۱۳۴۷ و اصلاحیه مترتب بر آن در تاریخ ۳۱/۲/۱۳۸۷، کلیه دارندگان وسایل نقلیه موتوري زمینی و ریلی اعم از اینکه اشخاص حقیقی یا حقوقی باشند، مکلفاند وسایل نقلیه مذکور را- در قبال خسارت بدنی و مالی که در اثر حوادث وسایل نقلیه مزبور یا یدك و تریلر متصل به آنها یا محمولههای آنها به اشخاص ثالث وارد میشود،- نزد یکی از شرکتهاي بیمه که مجوز فعالیت در این رشته را از بیمه مرکزي ایران داشته باشد، بیمه نمایند. بالا بودن سهم رشته اجباري شخص ثالث در صنعت بیمه کشور، نشاندهنده نگرش جامعه به بیمه بهعنوان یک هزینة شاید اضافی باشد، نگرشی که مانع توسعه و نفوذ بیمه در جامعه ایران، متناسب با متوسط جهانی، شده است. در چنین شرایطی میتوان گفت مادامیکه سهم شخص ثالث در صنعت بیمه کشور بالای ۴۰% باشد، موفقیت شرکتهاي جدید بیمهای زمانی ایجاد میشود که با معرفی محصولات جدید از ظرفیت بالقوه موجود استفاده کنند و ضمن آنکه سهم بازاري خود را در کشور افزایش میدهند، شاخصهای بیمهای همانند ضریب نفوذ بیمه را هم ارتقا بخشند. تا خردادماه ۱۳۹۲ ، تعداد ۲۷ شركت بیمه بازرگاني با مجوز بيمه مركزي جمهوري اسلامي ايران در عرصه بیمهی كشور فعاليت داشتند كه يکي از آنها شركت دولتي)بیمه ایران) و بقيه شرکتها، غيردولتي هستند. از ميان شرکتهای ذكرشده،دو شركت، صرفاً در زمینه بیمههای اتکايي و دو شركت هم در حوزه پي.اند.آي فعاليت میکنند و بقیه آنها، شرکتهای بیمه مستقيم هستند. در صنعت بيمه، نزديک به ۸۹ هزار نفر فعالیت داشتند که حدود ۱۷.۶ هزار نفر آنها کارکنان شرکتها و بقیه در شبکه فروش و خدمترسانی شاغل بودند. علاوه بر این، حدود ۳۱ هزار نفر نماینده بیمه عمومی، بیش از ۳.۴ هزار نماینده بیمه عمر، تعداد ۴۱۵ کارگزار و ۱۷۵ ارزیاب خسارت بیمهای در این صنعت مشغول به فعالیت بودند. غالباً در بررسي وضعيت صنعت بیمه كشور، حق بیمه توليدي، سرانه حق بيمه، ضريب نفوذ بيمه و ميزان انحصار در بازار بهعنوان شاخصهای كلیدی بررسي میشود. در سال ۱۳۹۱، طبق آمار منتشرشده بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران، شرکتهای بیمه بازرگانی حدود ۳۹ میلیون بیمهنامه صادر کردهاند که به تولید ۱۳۱ هزار میلیارد ریال حق بیمه منجر شده است. طبق آماری که بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران منتشر کرده است، حق بیمه سرانه بیمههای بازرگانی در سال ۱۳۹۱، معادل ۱.۷ میلیون ریال بوده است؛ همچنین در سال ۱۳۹۱، ضریب نفوذ بیمه به ۱.۹ درصد رسیده است. میزان انحصار در بازار بیمه در سال ۱۳۹۱، بر مبنای درجه تمرکز هرفیندال- هرشمن نیز به عدد ۲۳۲۴ رسیده است. طبق آمار، حق بیمه اجباری شخص ثالث در سال ۱۳۹۱ حدود ۴۵ درصد کل بازار بیمه کشور را به خود اختصاص داده است. بهعلاوه، سهم حق بیمه زندگی از کل پرتفوی صنعت بیمه دنیا بین ۵۵ الی ۶۰ درصد و در کشورهای منطقه حدود ۲۵ درصد است. این نسبت در ایران در سال ۱۳۹۱، به ۷.۸ درصد رسیده است. در مباحث مربوط به بیمه ایران، همواره یکی از عوامل مهم و تعیینکنندة عدم توسعه این صنعت، توسعه نیافتن بیمههای زندگی عنوان میشود؛ البته بخش مهمی از دلایل توسعهنیافتگی این نوع از بیمهها علاوه بر وجود سایر سازمانهای بیمهگر ازجمله تأمین اجتماعی و بیمه خدمات درمانی و نبود شبکه فروش تخصصی بیمههای عمر به شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور و عواملی چون بیثباتی سیاستهای پولی و مالی، تورم و افزایش مستمر قیمتهای داراییهای ثابت، سطح پایین درآمد، بار تکفل و... برمیگردد که قراردادهای بلندمدت بیمه عمر را متزلزل و نااستوار میسازد. با توجه به گزارش نشریه سیگما نرخ ضریب نفوذ بیمه ایران در سال ۲۰۱۲ معادل ۶۵/۱% تخمین زده شده است؛ همچنین میزان نرخ ضریب نفوذ بیمه در بیمههای زندگی و غیرزندگی در ایران بهترتیب ۵۲/۱ و ۱۳/۰ درصد گزارش شده است که رتبه ایران بر اساس نرخ تخمینزدهشده در جهان ۶۶ و در قاره آسیا ۱۶ است. نرخ ضریب نفوذ ایران با میانگین جهانی، تفاوت چشمگیري دارد و بااینکه همراه با رکود جهانی، متوسط نرخ ضریب نفوذ بیمه در جهان روبهکاهش بوده است اما نرخ ضریب نفوذ بیمه کشور روندي صعودي داشته است. علیرغم کاهش فاصله بین ضریب نفوذ بیمه کشور و جهان، همچنان این اختلاف قابلتوجه است و نکته قابلتوجه اینکه این اختلاف در بیمههاي زندگی بسیار بیشتر است. اختلاف ضریب نفوذ بیمههای غیرزندگی ایران و متوسط جهانی از ۵/۲ در سال ۲۰۰۲ به ۳/۱ در سال ۲۰۱۲ کاهش یافته است؛ درحالیکه طبق نمودار ۵، اختلاف ضریب نفوذ بیمههای زندگی ایران و متوسط جهانی از ۸۶/۴ در سال ۲۰۰۲ به ۶۵/۳ در سال ۲۰۱۲ کاهش یافته است که نشان میدهد تفاوت نرخ ضریب نفوذ بیمههای غیرزندگی بین ایران و جهان بسیار کمتر از تفاوت ضریب نفوذ بیمههای زندگی و کل میانگین جهانی است که علت اصلی این تفاوت را باید در عدم گسترش بیمههای زندگی در کشور جستجو کرد. بهطورکلی میتوان گفت که افزایش نرخ ضریب نفوذ بیمهای کشور از ۴۱/۱ در سال ۱۳۹۰ به ۹۳/۱ در سال ۱۳۹۱، هرچند نشاندهنده عملکرد روبهگسترش این صنعت است و عملکرد صنعت بیمه با توجه به رشد منفی اقتصاد ملی مطلوب بوده است اما عواملی چون افزایش حق دیه (افزایش حق بیمه ثالث) و کاهش رشد اقتصادي کشور به دلیل تحریمهاي اقتصادي بر افزایش نرخ ضریبِ نفوذ، اثر داشته است. همانگونهکه مشاهده دیدیم، اختلاف رشد حق بیمههاي دریافتی در سال ۱۳۹۱ نسبت به مدت مشابه آن نسبت به رشد جاري تولید ملی در سال ۱۳۹۱ بسیار بالاست؛ ازاینرو کاهش رشد تولید ملی در مقابل افزایش رشد حق بیمهها بر نرخ ضریب نفوذ تأثیر چشمگیری داشته است. از دیگر یافتههای این پژوهش آن است که صنعت بیمه نتوانسته از بسیاري از ظرفیتهای موجود در بخشهای اقتصادي، بهرهبرداری کند و علیرغم وجود پیشرفتهای ساختاري در سالهای اخیر که منجر به رفع برخی از موانع توسعه صنعت بیمه شده اما صنعت بیمه در بخش بیمههاي زندگی در این سالها عملکرد موفقیتآمیزی نداشته است. درواقع این صنعت با بیتعادلی در بخش بیمههاي زندگی و غیرزندگی مواجه است. این در حالی است که بیمههاي زندگی، سهم بالایی در صنعت بیمه بسیاري از کشورهاي جهان دارند و سهم بیمه زندگی در دنیا حدود ۵۸% از کل حق بیمههاي دریافتی است. موضوع دیگري که در اقتصادهاي نفتی مثل اقتصاد ایران مطرح است، مسأله درآمدهاي نفتی در تولید ناخالص داخلی است که عملاً نتیجه فعالیتهای اقتصادي نیست و باید این مقوله در بررسی عملکرد صنعت بیمه مدنظر قرار گیرد. بر این مبنا نرخ ضریب نفوذ بیمه در بخش غیرنفتی اقتصاد (که رقم ۱۳/۲%) است ،نشاندهنده نفوذ بالاي صنعت بیمه در بخش غیرنفتی اقتصاد در مقایسه با بخش نفتی است. این موضوع از یکسو بیانگر استفاده نکردن کافی صنایع نفت و انرژي از پوششهای بیمهای داخلی است و از سوي دیگر نشاندهنده استفاده نکردن صنعت بیمه کشور به میزان کافی از این ظرفیت است. نکتهدیگری که در این گزارش به آن توجه شده است، بحث بیمههاي اجتماعی است. با توجه به جریان خصوصیسازی بیمههاي اجتماعی در بسیاري از کشورها و ورود این بیمهها به بیمههاي زندگی و درمان و همچنین با توجه به اعداد و ارقام استخراجشدة بیمههاي اجتماعی در گزارش که نشانگر یک ظرفیت بزرگ بیمهای در داخل کشور است، باید تدابیر لازم براي ورود بخشی از بیمههاي اجتماعی به بخش بیمههاي خصوصی (بازرگانی) صورت گیرد تا بتوان از این ظرفیت بالا نیز در ارتقای صنعت بیمه بهره جست. بر مبناي اطلاعات بهدستآمده، نرخ ضریب نفوذ خدمات بیمهایِ ارائهشده در خارج از صنعت با عنوان بیمههاي اجتماعی، برابر ۶۵/۷ % برآورد شده است که با جمع حق بیمههاي اجتماعی و بازرگانی، ضریب نفوذ بیمه بازرگانی و اجتماعی برابر با ۵۸/۹ % بهدست میآید. گفتنی است که مبناي انتشار آمار و ارقام جهانی در ارتباط با بیمههاي بازرگانی، آماري است که بیمه مرکزي جمهوری اسلامی ایران منتشر ساخته است. چنانچه تمام خدمات بیمهای ارائهشده در کشور از سوي مراجع مختلف، جنبه حمایتی کمتري داشته و بیشتر مبتنی بر اصول بیمههاي بازگانی باشند و همچنین بر مبناي قانون، تحت نظارت بیمه مرکزي قرار گیرند، میتواند در جهت حفظ منافع بیمهگذران مؤثر باشد، نظارت بر آنها را هموارتر سازد و درنهایت ضریب نفوذ واقعی بیمه کشور را نمایان سازد.
- چالش هایی در حوزه منابع آب در کشور وجود دارد که این امر را با دشواری های متعددی همراه می کند. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " دولت یازدهم، چالش آب و تهدید امنیت ملی در ۲۰ سال آینده: مروری بر اقدامات صورت گرفته" که توسط اندیشکده اسرا گردآوری شده است به بررسی این موضوع در کشور، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: به طور کلی در ارتباط با بحران آب می توان گفت چالش هایی در حوزه منابع آب در کشور وجود دارد که این امر را با دشواری های متعددی همراه می کند. برای مثال در رابطه با برخی از عوامل این چالش ها می توان گفت: در حالي كه نيمه غربي كشور (حوزه هاي آبريز درياي خزر، اروميه، كرخه و كارون ) حدود ۷۰ درصد از كل منابع آب تجديد شونده را شامل مي شود، جمعيت ساكن در آن ها حدود ۵۰ درصد جمعيت كل كشور را تشكيل مي دهد (توزيع نامناسب مكاني)، بيش از ۵۰ درصد از كل منابع آب تجديد شونده كشور در فصل غيرزراعي مشاهده شده است (توزيع نامناسب زماني)، برداشت از آب هاي زيرزميني در سطح ملي هم اكنون از سقف مجاز بهره برداري عبور نموده و در شرايط حاضر برخلاف امكانات در برخي از نقاط كشور براي توسعه، برداشت اضافي از ذخيره ۶ ميليارد متر مكعب در سال مي باشد. علاوه برعوامل محیطی (شامل میزان بارش، نوع بارش، گرم شدن کره زمین، تغییر اقلیم و نیز تغییر نوع بارش که موجب کاهش میان آب سالم قالب استحصال گردیده است)، عوامل درونی و مصرف کنندگان نیز عاملی برای تهدید منابع آبی کشور به شمار می آیند. الف-مصرف شرب و بهداشت: جمعیت و مصرف هر دو متغیرهایی هستند که همواره تغییر می یابند. جمعیت کشور ما طی سال های اخیر افزایش یافته است. آهنگ رشد تقاضای جهانی آب در کشور ما نیز برای انواع مصارف آب مصداق دارد؛ به گونه ای که موجب شده ۷۱ درصد از منابع تجدید شونده آب به خدمت گرفته شود. با فرض اینکه باروری در کشور ثابت بماند جمعیت کشور ایران در سال ۱۳۹۶ برابر ۸۰ میلیون نفر و در سال ۱۴۰۰ به میزان ۸۴ میلیون نفر خواهد رسید؛ که در آن صورت با توجه به ثابت بودن میزان مصرف سرانه به میزان ۹۲ متر مکعب در سال، میزان آب شرب مورد نیاز حداکثر ۷/۹ میلیارد متر مکعب خواهد بود. ب- مصرف صنعت و خدمات: بخش های صنعت و خدمات نیز هرکدام سهم ویژه ای- چه در میزان مصرف و چه در بعد کیفیت آب- دارند. مصرف آب بخش صنعت کشور حدود یک میلیارد متر مکعب در سال است که حدود ۶۰ الی ۷۰ درصد آن به صورت فاضلاب های صنعتی در محیط زیست تخلیه می شود. بر اساس اطلاعات سال ۱۳۷۹ مرکز آمار ایران، غالب صنایع در بخش هایی از کشور متمرکز شده که این موضوع زمینه ساز مشکلات زیست محیطی متعدد در این نواحی بوده است. پیش بینی ها نشان می دهد پیامدهای افزایش مصرف آب در بخش صنعت باعث بروز آلودگی های پیچیده تری است که مستلزم تصفیه های تکمیلی و پیشرفته تری خواهد بود. در نتیجه به دلیل وجود سهم یارانه ای در بخش صنعت، تصفیه فاضلاب ها با دقت لازم و استمرار در آن صورت نمی گیرد و معمولاً آب به عنوان یارانه اصلی در این مقوله حساب می آید. ضعف فناوری و فرسوده بودن صنایع و همچنین دولتی بودن عمده صنایع کشور که امکان برخورد با صنایع آلاینده- به ویژه صنایع آلاینده منابع آبی- را با مشکل مواجه مینماید، از دیگر نارسایی های این بخش است. میزان مصرف آب در صنعت در سال ۱۳۷۵ برابر ۰/۹ میلیارد متر مکعب بوده و در سال ۱۳۸۰ به میزان ۱/۱ میلیارد متر مکعب بوده است. با توجه به سرمایه گذاری های بسیار زیادی که در ارتباط با صنایع مادر در کشور صورت گرفته و هنوز به بهره برداری نرسیده، پیش بینی می شود نیاز آبی بخش صنعت در سال ۱۴۰۰ برابر ۲ میلیارد متر مکعب باشد. ج- مصرف کشاورزی: عمده ترین مصرف کننده آب، بخش کشاورزی است؛ به طوری که این بخش در سال ۱۳۸۰ میزان آب مصرفی خود را که ۸۶ درصد آب استحصالی کشور بود به صورت ۴۶ درصد از آب های سطحی و ۵۴ درصد از آب های زیرزمین تأمین کرده است (دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت جهاد کشاورزی، ۱۳۸۲). در ایران از ۳۷ میلیون هکتار اراضی قابل کشت، تنها ۱۹/۵ میلیون هکتار آن زیر کشت بوده که ۸/۹ میلیون هکتار آن به صورت آبی و ۶/۶۴ میلیون هکتار آن به صورت دیم کشور می شود و۴/۵ میلیون هکتار آن سالانه آیش است (آمارنامه کشاورزی، ۸۵-۸۴). میزان مصرف آب در بخش کشاورزی در سال ۷۵ برابر ۸۱/۴ میلیارد متر مکعب بوده و این رقم در سال ۱۳۸۰ معادل ۸۶ میلیارد متر مکعب بوده است. با توجه به اینکه میزان مصرف سرانه آب در بخش کشاورزی در سال ۷۵ برابر ۱۳۵۶ متر مکعب بوده و همین سهم در سال ۸۶ به میزان ۱۳۲۳ متر مکعب رسیده است، یکی از دلایل آن می تواند کاهش منابع آبی و یا افزایش راندمان آب در مزرعه و احیاناً افزایش واردات و یا کاهش صادرات بوده باشد که پرداختن به این موضوع خود می تواند موضوع یک مطالعه جداگانه باشد؛ ولی در هر صورت با فرض اینکه جمعیت کشور در سال ۱۳۹۵ به میزان ۸۰ میلیون نفر خواهد شد، کاهش واردات در راستای سیاست های اقتصاد مقاومتی صورت پذیرد، همچنین افزایش راندمان آبیاری درصد در سطح مزرعه صورت پذیرد و در پی آن با در نظر گرفتن میزان سرانه آب کشاورزی ۱۳۰۰ متر مکعب در سال، میزان آب مورد نیاز کل بخش کشاورزی برابر ۱۱۲ میلیارد متر مکعب در سال خواهد بود. تمامی این موارد نشان از بحرانی تر شدن وضعیت کشور در حوزه آب می باشد. در جدول زیر اهم موارد تاثیر گذار بر استمرار روند بغرنج شدن این شرایط شده نشان داده شده است. مهمترین عامل تاثیرگذار بر این وضعیت چگونگی و نحو مدیریت منابع آب در کشور است. مدیریت سیستمهاي منابع آب را می توان با سه زیرسیستم مرتبط تشریح نمود، که شامل زیرسیستم سازمانی-اداري، زیرسیستم اقتصادي-اجتماعی و زیرسیستم منابع آب می باشند. در سیستم هاي کلان منابع آب، زیرسیستم سازمانی-اداري نقش اصلی را در مطالعه ها، توسعه، تخصیص، مدیریت و برنامه ریزي منابع آب ایفا می نماید. قانونگذاري و سیاستگذاري نیز در قلمرو فعالیتهاي زیرسیستم سازمانی-اداري محسوب میشوند. مشکلات آبی ایران در حال آسیب زدن به اقتصاد ملی این کشور است. ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی ایران حاصل فعالیت بخش کشاورزی است که نزدیک به یک چهارم نیروی کار ایران را نیز در استخدام خود دارد. به علاوه فعالیت این بخش، از امنیت غذایی ملی نیز پشتیبانی میکند؛ فاکتوری که به سبب آرمان انقلاب اسلامی برای دفاع از حق مستضعفان، اکنون از اولویت بالایی در سیاستهای داخلی برخوردار است. در حقیقت نیز تهران با راهبردی دوگانه برای پیشبرد خودکفایی در تولید محصولات اساسی از طریق افزایش همزمان عرضه و تقاضا، اقدام به اختصاص یارانهای مساوی به تولیدکننده و مصرفکننده کرده است. با این حال، اکنون امنیت غذایی ایران در خطر است، زیرا بخش کشاورزی با اختصاص ۹۲ درصد از کل مصرف آب کشور به خود، تنها در حدود ۶۶ درصد نیاز غذایی ۷۹ میلیون نفر جمعیت ایران را تولید میکند. تهران ناچار از وارد کردن ۳۷ درصد باقیمانده است؛ و تشدید تنش آب خطر کاهش بیشتر توان تولید بخش کشاورزی را هشدار میدهد، که به نوبه خود منجر به افزایش هزینه واردات و وخیمتر کردن فشارهای مالی خواهد شد. در حقیقت، نیازهای بخش کشاورزی، اکنون حتی در حال صدمه زدن به امنیت غذایی کشور است. برای مثال خاک برخی مناطق، چون دشت مرکزی کاشان، به سبب برداشت بیش از اندازه از آبهای زیرزمینی که منجر به تحلیل رفتن سفرههای آب شده است، به شورهزاری بدل شده و امکان کشاورزی در این مناطق کاملاً از بین رفته است. میزان خسارات ناشی از تنش آب، بیابانزایی، و آلودگی میتواند در بلندمدت منجر به ایجاد مشکلات تضعیفکنندهای برای اقتصاد کشور شود. طبق برآورد بانک جهانی، هزینه سالانه تخریب محیطزیست در ایران، هماینک نیز به میزان هولناک ۵ تا ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی رسیده است. در مقایسه، به گفته اداره حسابرسی دولت آمریکا تحریمهای طاقتفرسای واشنگتن و جامعه بینالمللی، در سال ۲۰۱۲ تنها توانستند ۴/۱ درصد از تولید ناخالص داخلی ایران را کاهش دهند. و با گذشت زمان، این منابع ارزشمند بیشتر تحلیل رفته، حاصلخیزی بیشتر کاهش یافته و سلامت عمومی بیش از پیش آسیب خواهد دید. راهکارهای موقت برای حل این مشکل امروزه راهکارهای گوناگونی در محافل علمی و تصمیم گیری می شود که به نظر می رسد بدون تبعات بلندمدت آنها مطرح شده اند. دو مورد از این راهکارها سیاستهای کنترل جمعیت و آب مجازی می باشد که در ادامه به اجمال مورد بررسی قرار گرفته اند. ۱-کنترل و محدود سازی جمعیت یک دیدگاه منطقی در خصوص راهکارهای مقابله با کمبود آب در کشور وجود دارد. از یک سو می بایست با ایجاد زیرساختهای مناسب، امکان دسترسی به منابع آبی را بیشتر کرد و از دیگر سو با بهره ور تر کردن سیستم ها و روشها مصرف آب را کاهش داد. کی از نقاطی که از نظر برنامه ریزان حوزه آب حجم بالایی از منابع آبی را به خود اختصاص می دهد جمعیت است. از همین رو یکی از پیشهادهای مطرح شده تحدید نسلی در ایران به منظور کنترل بحران آب می باشد. در بین صاحب نظران اقتصادی نظریه ای وجود دارد که بیان می کند که نرخ رشد منابع به شکل هندسی است در حالیکه نرخ رشد جمعیت حسابی است بنابراین هرچه جمعیت بیشتر افزایش پیدا کند منابع بسیار بیشتری مورد نیاز است. بر همین مبنا است که تحدید جمعیت به عنوان یک ابزار مهم راهبردی در حوزه مدیریت منابع ملی از جمله آب مطرح می شود. پیامدها و ریشه های این نوع تفکر منسوخ سابقاً در گزارش راهبردی بررسی بسته سیاسی حوزه جمعیت ارائه شده، اما آنچه که لازم است به آن اشاره شود این مطلب است که محدود سازی جمعیت ممکن است منفعت های کوتاه مدت در پی داشته باشد اما تبعات اقتصادی، اجتماعی و امنیتی آن در میان مدت و بلندمدت غیرقابل جبران است. ۲-آب مجازی آب مجازی که اصطلاحا آب ذخیره شده در کالا نام دارد، آبی است که در مراحل مختلف تولید یک کالا مورد استفاده قرار می گیرد. ۱) آب مورد نیاز واقعی برای تولید یک مقدار معین از یک محصول در محل تولید مربوطه می باشد. ۲) آبی که برای تولید همان مقدار از همان محصول در محلی که محصول نهایتا مورد نیاز است، ضروری می باشد(از منظر مصرف کنندگان) مقدار آب مورد نیاز برای تولید محصولات کشاورزی علاوه بر کالاهای صنعتی ممکن است بطور قابل ملاحظه ای بستگی به محل تولید داشته باشد. به محض اینکه یک محصول کشاورزی با مصرف زیاد آب صادر می شود، منطقه صادر کننده فاقد آب مورد نیاز برای تبخیر و تعرق خواهد بود؛ در صورتی که منطقه وارد کننده این مقدار آب را صرفه جویی خواهد کرد. حجم جهانی آب مجازی مبادله شده توسط کالاها در معاملات بین المللی، ۱۶۰۰ کیلومتر مکعب در سال است که از این مقدار حدود ۸۰ % به محصولات کشاورزی و بقیه به محصولات صنعتی مربوط می شود. مصرف آب مجازی هر نفر بستگی به نوع رژیم غذایی وی (از ۱ متر مکعب در روز) مقدار لازم برای زنده ماندن( تا ۲.۶ متر مکعب در روز برای گیاه خواران و بالای ۵ متر مکعب برای یک رژیم گوشتی) متفاوت است. کاربرد اصطلاح آب مجازی در ادبیات مدیریت منابع آب در سطح بین المللی، عمری حدودا چهل سال داشته و برای نخستین بار در دهه ۷۰ در مجامع پژوهشی و دانشگاهی ایران به کار گرفته شده است. اما متاسفانه علی رغم انجام پژوهش هایی ارزشمند در این حوزه، هنوز در حوزه تصمیم سازی و سیاستگذاری چنانچه شایسته است مورد توجه و اهتمام نبوده است و سیاست معینی در خصوص صادرات و واردات آب مجازی اعمال نشده است.ایران بهدلیل واردات گسترده محصولات کشاورزی و دامی در سال های اخیر، همواره در شمار واردکنندگان آب مجازی جهان بوده است، اما هنوز واردات مواد غذایی با هدف تجارت آب مجازی صورت نمی گیرد. در صورتی که واردات هدفمند آب مجازی می تواند بخش های مختلف اقتصادی و اجتماعی کشور را تحت تاثیر قرار دهد و امنیت غذایی آن را تضمین کند. منافع حاصل از طرحهای بلندمدت و کوتاه مدت آب مجازی را می توان در دیگر بخش های اقتصادی سرمایه گذاری کرد و با بحران آب که در برخی از نقاط کشور آغاز شده و در سایر مناطق نیز در شرف وقوع است، به مقابله پرداخت. در برنامه ششم توسعه جمهوری اسلامی ایران توجه ویژه ای به صادرات و واردات آب مجازی شده است. اما آنچه در سیاستهای پیشنهادی گفتمانسازان جهانی آب مجازی در سطوح راهبردی حکمرانی مطرح میشود با استقلال اقتصادی و سیاسی کشورهای کمتر توسعهیافته در تناقض است. برای نمونه بعد از تونی آلن تعدادی از محققان استدلال کردند که مناطق دارای کمبود آب میتوانند با وارد کردن محصولاتی که دارای میزان آب مجازی بالایی هستند و صادر کردن محصولاتی که میزان آب مجازی بسیار کمی دارند، به سطوح بالایی از کارایی مصرف آب در سطح جهانی دست یابند. اگر بخواهیم این گزاره سیاستی را در ایران پیاده کنیم، باید محصولاتی چون هندوانه، خربزه، طالبی را به طور وسیع کشت و صادر کنیم زیرا آب مجازی پائینی دارند و به جای آن گوشت قرمز و مرغ و خوراک دام وارد کنیم. حتی در مقایسه گندم، برنج، جو و شکر که همگی کالاهای اساسی هستند با صیفیجات اعم از هندوانه، طالبی و خربزه باید اولویت تولید و صادرات را به صیفیجات داد و کالاهای اساسی را وارد کرد.
- در حال حاضر، هر دو کشور داعیه رهبری جهان اسلام را دارند و در صدد نفوذ هرچه بیشتر در کشورهای مسلمان هستند. همین مسأله باعث رقابت ایران و ترکیه در جهان اسلام گشته است و باتوجه بر سابقه ترکیه، ایران در تعامل با این کشور باید مراقب باشد. مرکز پژوهشی آرا در گزارش " سیاستهای فرهنگی ترکیه" که توسط اندیشکده افرا گردآوری شده است به بررسی این موضوع، میپردازد. در این گزارش راهبردی آمده است: ترکیه کنونی به رهبری حزب عدالت و توسعه رؤیای امپراتوری عثمانی را در سر میپروراند و هر از گاهی جلوهای از این خیال را به نمایش میگذارد. استقبال عجیب اردوغان از محمود عباس در کنار سربازانی با لباس نظامیان عثمانی نمونهای از خیالپردازی دولتمردان ترک است. همچنین تأکید ویژه احمد داوود اوغلو- به اعتقاد کارشناسان معمار سیاست خارجی ترکیه در حزب عدالت و توسعه- بر میراث فرهنگی و تاریخی بهعنوان ابزاری در سیاست خارجی و اینکه هیچ مشکلی در روابط خارجی بدون رجوع به پیشینه عثمانی حل نمیشود، مؤیدی دیگر بر این موضوع است. سرخوردگی ترکیه از عضویت در اتحادیه اروپا داوود اوغلو در یک تغییر جهت آشکار، سکان سیاست خارجی ترکیه را از غرب به شرق برگرداند. شاید این اقدام او در توجه به نکتهای باشد که هانتیگتون در کتاب برخورد تمدنها به آن اشاره میکند. او میگوید ترکیه کشوری است که توان رهبری جهان اسلام را دارد، اما بهدلیل سیاستهای غلط از این جایگاه دور شده است. بنابراین ترکها بهجای التماس به اتحادیه اروپا برای عضویت در این کلوپ بسته، باید جایگاه خود را در منطقه تقویت کرده و الهامبخش جهان اسلام باشد. در این صورت خود اتحادیه اروپا از ترکیه برای عضویت دعوت خواهد کرد. داوود اوغلو رفتار غلط نخبگان این کشور در توجه بیاندازه به غرب که با بیمحلی کشورهای غربی همراه بود و عدم توجه به شرق را عامل نداشتن جایگاه مناسب برای ترکیه در غرب و جهان اسلام میداند. او برای رفع این مشکل نزدیکی به شرق را تجویز مینماید. روزنامه کریستین ساینس مانیتور نیز دلیل رویآوری این کشور به شرقگرایی و تمایل به ارتباط بیشتر با همسایگان امپراتوری سابق عثمانی را سرخوردگی ترکیه از عضویت در اتحادیه اروپا میداند؛ بههمین دلیل گسترش روابط ترکیه با شرق اهمیت ویژهای مییابد. این روابط به اندازهای برای ترکیه حیاتی است که حتی اردوغان پس از ساقط کردن هواپیمای روس، بهطور رسمی از این کشور عذرخواهی میکند. این موضوع نشان از رفتارهای نسنجیده این کشور در عرصه سیاست خارجی دارد. این نکته صحیح است که در سیاست خارجی و روابط بینالملل دوستی و دشمنی ابدی وجود ندارد، اما باید توجه داشت تغییر موضعهای سریع و چرخشهای ناگهانی و رفتارهای هیجانی سیاست خارجی را دچار تکانههای شدیدی مینماید که عوارض آن تا سالها دامنگیر تمام بخشهای کشور، از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و امنیت خواهد بود. کشوری که در تعامل بینالملل خود بهسرعت تغییر موضع میدهد، در بین سایر کشورها جایگاه ضعیفی خواهد داشت و همین مسأله عمق نفوذ راهبردی و تأثیرگذاری بینالمللی آن کشور را کاهش خواهد داد. ترکیه با حرکات نسنجیده در جهان و منطقه دچار همین مشکل شده است. سیاستهای نسنجیده و رفتار سینوسی و هیجانی در سیاست خارجی ترکیه منحصر در موارد ذکر شده مانند اصرار بیش از حد برای نزدیکی به غرب و جدا شدن از شرق و در ادامه نزدیک شدن دوباره به شرق، رفتار خشن با روسیه و در پی آن، معذرتخواهی از روسیه نیست. اصلاح مناسبات با سوریه، سپس کمک به معارضان و مخالفان دولت سوریه، تلاش برای برقراری امنیت در کشور و کمک به تروریستهای بینالمللی که در سوریه جمع شدهاند، کوبیدن مدام بر طبل لائیسم و کمک به تکفیریهای تروریست که داعیه اسلامگرایی افراطی دارند، حمایت از مرسی، رئیسجمهور مصر در زمانیکه در حال حل مشکلات با عربستان و گسترش روابط و نزدیک شدن به این کشور بود، سرد شدن روابط دو کشور در پی کودتای اخیر در ترکیه موارد دیگری از این رفتارهای نسنجیده و تصمیمهای هیجانی است که هم امنیت داخلی ترکیه را بهخطر انداخته و هم اقتصاد این کشور را با مشکل مواجه ساخته، هم روابط ترکیه با غرب را دچار مشکل کرده و هم روابط با شرق و هم روابط با کشورهای منطقه را برهم زده است. رقابت نادرست با ایران نمونه ای از رفتار غلط ترکیه، رقابت نادرست با ایران در کشورهای منطقه است. عراق، سوریه، کشورهای آسیای میانه عرصه این رقابت هستند. در بعضی از کشورها این رقابت در فاز سخت و در بعضی از کشورها به صورت نرم صورت میگیرد؛ برای مثال، در کشورهای آسیای میانه با وجود قرابت زبانی در بعضی کشورها و مذهبی در بعضی دیگر با ترکیه، روی چندان خوشی به این کشور نشان ندادند. این جمهوریهای تازه استقلال یافته سابقه دیرینهای در فرهنگ ایرانی دارند. بعضی به زبان فارسی سخن میگویند و همه آنها، چه کشورهای فارسزبان و چه سایر کشورها، در طول تاریخ تأثیر گستردهای از فرهنگ ایرانی گرفتهاند. اگر غرب جهان اسلام متأثر از عثمانی بود، اما شرق اسلامی همواره منطقه نفوذ فرهنگی ایران بوده است؛ بههمین دلیل ترکیه، کشوری که با ملیگرایی متأثر از زبان ترکی و پانترکیسم شکل گرفته و از همین نکته برای به زیر سلطه درآوردن سایر مناطق ترکنشین استفاده میکند- رفتار این کشور در آسیای میانه و تشکیل مجمع کشورهای ترکزبان نمونهای از این اقدامات است- نتوانسته است در کشورهای ترکنشین که در شرق اسلامی قرار دارند، نفوذ قابل توجهی داشته باشد. تقابل دیگر ترکیه با ایران را میتوان در موضوع فلسطین و رژیم اشغالگر قدس یافت. جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب همواره مدافع مردم مظلوم جهان و بهخصوص مظلومان فلسطین بوده است؛ بههمین دلیل رژم اشغالگر قدس را به رسمیت نشناخت و به مبارزه با این رژیم سفاک پرداخت، اما ترکیه بهدلیل علاقه به گسترش روابط با غرب و عضویت در اتحادیه اروپا با این رژیم غاصب ارتباط دیپلماتیک برقرار نموده و این دولت جعلی را به رسمیت میشناخت، اما با چرخش سیاست خارجی این کشور از غرب به شرق و برای باز کردن جای پایی در جریان مقاومت و موجه نشان دادن چهره خود و تبلیغ خود بهعنوان یاور ملت مظلوم فلسطین، کشتی مرمره را برای شکستن محاصره طولانیمدت نوار غزه راهی این بندر نمود، اما رژیم غاصب و جنایتکار اسرائیل که هیچگاه به قوانین بینالمللی متعهد نبوده و اساساً تشکیل آن خلاف قوانین بینالمللی بوده و همواره به جنایت مشغول است و در انجام جنایت فرقی بین دوست و دشمن قائل نیست، به کشتی مرمره حمله کرد و تعدادی از شهروندان ترکیه را به قتل رساند. همین مسأله باعث تیره شدن روابط ترکیه با این رژیم جعلی شد. در این زمان بود که ترکیه بهعنوان حامی مردم فلسطین و مقاومت مشهور شد. حتی در داخل ایران نیز بعضی تصور میکردند که ترکیه از رژیم اشغالگر قدس دور شده و در حال نزدیک شدن به محور مقاومت است، اما رفتار بعدی این کشور و بازگشایی مجدد سفارت در پایتخت اشتباه بودن این تحلیل را نمایان ساخت. همانطور که گفته شد، مسأله ملیگرایی و پانترکیسم در ترکیه موضوع بسیار مهمی است. شاید دولت ترکیه بهطور رسمی و علنی از پانترکیستهای ایرانی حمایت نکند یا حتی بهظاهر پانترکیسم از نظر قانونی در ترکیه ممنوع باشد، اما ایدئولوژی حاکم بر این کشور کاملاً با این دیدگاه سازگار است. رقابت دیرینه عثمانی سابق و ترکیه کنونی با ایران و علاقه به توسعه ارضی نیز انگیزه دیگری- حداقل بالقوه، اگر نگوییم بالفعل- برای حمایت از پانترکیستهای ایرانی است؛ برای مثال، برخی رفتارهای جداییطلبانه و مغایر با منافع ملی را میتوان در کارهای طرفداران تیم تراکتورسازی تبریز مشاهده کرد. استفاده از پرچم ترکیه و در مواردی جمهوریآذربایجان و شعار بر ضد فارسها، نمونهای از این اقدامات است. جدیدترین نمونه از این رفتارهای تحریکآمیز، سر دادن شعار خلیج عربی توسط طرفداران این تیم فوتبال است. اگرچه اکثریت مردم آذربایجان با ترکیه روابط خوبی ندارند و خود را ایرانی میدانند- دلیل این مدعا را در طول تاریخ در رفتار مردم این خطه میتوان دید؛ برای مثال، میتوان به روزنامه انجمن تبریز که در زمان مشروطه در این شهر منتشر میشده و حاوی درگیریهای این خطه با عثمانی آن زمان است- و اگرچه باید حساب افراد معدود را از اکثریت جدا کرد، اما وجود همین مقدار نیز در مواقع حساس میتواند مشکلساز باشد و با موجسواری بر احساسات مردم مشکلات عدیده ایجاد نمایند؛ برای مثال، چاپ یک کاریکاتور در یک روزنامه میتواند به یک موضوع بحرانی تبدیل شود. همانگونه که شاهد چنین اتفاقاتی بودهایم. بنابراین پانترکیستها خواسته یا ناخواسته به ابزاری برای التهابآفرینی در دستان ترکیه در کشور تبدیل میشوند. خطر دیگر این گروه این است که با ترویج افکار ناسیونالیستی خود و جذب افراد، به مرور چهره فرهنگی منطقه را تغییر میدهند. در این زمینه نیز ابزار نفوذ فرهنگی ترکیه در استانهای ترکنشین خواهند بود. البته استفاده از پانترکیسم مختص به دوران معاصر و ترکیه کنونی نیست. در گذشته نیز دولت عثمانی از این عامل برای نفوذ و ضربهزدن به ایران استفاده میکرده است. در اواخر حکومت عثمانی ترکهای جوان برای پیشبرد آرمانهای خود برای ایجاد ترکستان بزرگ، یک سازمان مخفی بهنام «تشکیلات مخصوصه» به رهبری «طلعتپاشا» بهوجود آوردند که مأموران ویژه خود را برای تبلیغ اندیشههای پانترکی به ایران، قفقاز، افغانستان و آسیای میانه اعزام کرد. مهمترین فرستاده این تشکیلات به ایران «روشنیبیک» بود. او بر آن بود تا با نفوذ در ایران، زمینه اجرای برنامههای «انورپاشا»، وزیر جنگ عثمانی، بزرگترین مدافع برنامههای پان ترکی را در ایران فراهم کند. قابل توجه است که «انورپاشا» دوبار به ایران لشکرکشی کرد؛ یکبار در سال ۱۹۱۶ همدان را تصرف کرد. او تصمیم داشت از آنجا به تهران آمده و پس از فتح تهران و بهدست گرفتن و سازماندهی ارتش پادشاهی ایران، با روسها بجنگد، اما نیروهای روس و انگلیس مانع حرکت او به سمت تهران شدند. او در ژوئن ۱۹۱۸ با نیروهای خود شهر تبریز را فتح کرد و قصد داشت در آنجا یک جمهوری مانند قفقاز تأسیس کند، اما مقاومت مردم تبریز و سایر شهرهای آذربایجان، همچنین اوضاع عثمانی و تسلیم شهر استانبول، آنها را در نوامبر ۱۹۱۸ وادار به ترک آذربایجان کرد. در کنار مسأله پانترکیسم باید به تلاشهای گسترده دولت ترکیه و نخبگان سیاسی و فرهنگی آن برای ترک خواندن برخی از برجستگان ادب فارسی توجه کرد. ترکیه نه تنها «مولوی» را بهدلیل وجود مقبرهاش در ترکیه کنونی (که در گذشته قلمرو ایران سلجوقی بود) ترک میخواند، بلکه دیگر مشاهیر علمی، تاریخی، ادبی، فلسفی و عرفانی ایران را نیز در زمره مشاهیر ترک قلمداد میکند. این موضوع، بخشی از راهبردهای فرهنگی و سیاسی هویتسازی دولت مدرن ترکیه بود و نهادهایی چون «بنیاد تاریخ ترک» بسیاری از دودمانهای ایران نظیر: «خوارزمشاهیان»، «غزنویان»، «سلجوقیان» و دیگران را در زمره حکومتهای ترکی آورده و با متصل ساختن آنها به برخی حکومتهای پیشین آسیای میانه و ماورای آن، تصویری از پیوستگی سیاسی- تاریخی را برای ترکها ارائه دادهاند. همچنین برخی از معروفترین چهرههای ادبی و فرهنگی ایران، مانند «فارابی»، «نظامی گنجوی»، «شیخابوالحسن خرقانی»، «شمس تبریزی» و «عمادالدین نسیمی» از مشاهیر کلاسیک ایران و یا «شهریار» از ادبای معاصر در زمره میراث ادبی و فرهنگی ترکیه معرفی شدهاند. ترویج فساد در ایران، با استفاده از سریال نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، موضوع سریالهای ترکیهای است. این سریالها که مملو از موارد فساد اخلاقی هستند، شاید در بعضی از فرهنگها پذیرفته شده باشند، اما قطعاً با فرهنگ ایرانی و اسلامی هیچ سنخیتی ندارند. نمیتوان مدعی شد دولت ترکیه برای نفوذ و ترویج فساد در ایران، این سریالها را تولید و پخش میکند؛ زیرا هماطور که پیش از این گفته شد، این سریالها پخش جهانی داشته و حتی در آمریکای جنوبی نیز طرفدار دارند، اما باید توجه داشت در هر صورت این سریالها باعث ترویج فساد خواهند بود. نکته دیگر، موضوع شبکه جم و رابطه این شبکه که در ترکیه مستقر است، با دولت این کشور است. دلیل قانعکنندهای بر ارتباط نظاممند بین این شبکه و دولت ترکیه یافت نشد. با توجه به نکاتی که در بخش رادیو و تلویزیون گفته شد، شبکههای بسیاری آزادانه در ترکیه فعالیت میکنند و دولت ترکیه نظارت بسیار کمی بر این شبکهها دارد. تأسیس شبکه تلویزیونی نیز بسیار راحت است. بنابراین نمیتوان فعالیت این شبکه را زیرنظر دولت ترکیه دانست، اما هماهنگ بودن برنامههای این شبکه با اهداف دولت ترکیه و پخش سریالهای منحط ترکی از این شبکه جای سؤال در میزان و نوع رابطه این شبکه تلویزیونی و دولت ترکیه را باز نگهمیدارد. پاسخ به این سؤال پژوهش گسترده و دسترسی خاص را میطلبد. نکته قابل توجه دیگر در رابطه ایران و ترکیه، اختلافات مذهبی است. هرچند هر دو کشور مسلمان هستند، اما یکی با اکثریت شیعه و نماد اسلام شیعی شناخته میشود و دیگری در گذشته قطب اسلام و مرکز خلافت سنی بوده است. همین مسأله در دوران حکومت صفوی باعث شکاف بزرگ بین این دو قدرت بوده است، اما در زمانهای بعد و بهطور مشخص در زمان قاجار، حکومت عثمانی سعی داشت تا در بین علمای شیعه نفوذ نماید و از اینطریق قدرت خود را افزایش دهد؛ بهعبارتدیگر، هدف اصلی این تلاشها از میان بردن اختلافهای شیعهوسنی آنگونه که «نادرشاه افشار» میخواست نبود، بلکه گسترش اقتدار عثمانی در میان شیعیان و از میان بردن نفوذ پادشاه ایران در میان آنها بود. حضور سیدجمال در استانبول و نامه «سلطان عبدالحمید» به او یکی از نشانههای این مسأله است. «آشکار است که چاره و علاج این، ایجاد اتحاد اسلامی و وحدت برای از میان بردن کشمکشها و تناقضها است؛ چون بر من مسلم است که شما آرزومند رسیدن به وحدت اسلام هستید، من بهعنوان خلیفه به شما امر میکنم که با حوصله و دقت این نکته را بررسی کنید که آیا رسیدن به یک وحدت کلی اسلامی از راه از میان بردن تفاوتهای فرقهای میان مسلمانان در بخشی از سرزمینهای امپراتوری عثمانی و نیز در سرزمینهای دیگر، امکانپذیر است یا نه ؟ برای نمونه، تشکیل یک کمیته دو یا سه نفره از هر یک از علمای سنیوشیعه برای از بین بردن اختلافهای فرقهای و بدینوسیله بر نفوذ مجتهدان ایرانی فائق شده و شاید هم بهطورکلی این نفوذ را از میان برداریم». هرچند این اقدام توسط سیدجمال شروع شد، اما با اقدامات شاه ایران، عبدالحمید مجبور به قطع کمکهای خود به سید جمال شد. در پی این اتفاق، رابطه سیدجمال و سلطان عثمانی تیره شده و تا آخر عمر در استانبول زیرنظر بود. این اقدام سلطان عثمانی، تنها اقدام در این زمینه نبود و در زمانهای بعد نیز، توسط سایر حکام عثمانی ادامه یافت. در حال حاضر نیز هر دو کشور داعیه رهبری جهان اسلام را دارند و در صدد نفوذ هرچه بیشتر در کشورهای مسلمان هستند. همین مسأله باعث رقابت ایران و ترکیه در جهان اسلام گشته است. ایران همواره تلاش میکند تا به تقریب مذاهب کمک کرده و اتحاد کشورهای مسلمان را رقم بزند، اما کشورهایی هستند که از این تقریب منتفع نشده، بلکه متضرر میگردند؛ بههمیندلیل سعی در شعلهورسازی این اختلافات داشته و دارند. اتفاقات سوریه در چند سال اخیر نمونهای از این اقدامات است. ایران در تعامل با ترکیه باید مراقب این اختلافافکنیها باشد.