بر اساس اعلام بانک جهانی، نرخ رشد جمعیت ایران از سال ۲۰۲۵ به زیر یک درصد خواهد رسید و جمعیت ایران در آن سال به ۹۹/۰ درصد کاهش خواهد یافت و این به معنی کاهش تدریجی جمعیت و نهایتاً انقراض نسل است.

 

مرکز پژوهشی آرا در کتاب " بررسی تمایلات فرزندآوری زنان" که توسط اندیشکده افرا گردآوری شده است به بررسی فرزندآوری زنان در این کشور، می‌پردازد.

 

در این گزارش راهبردی آمده است: منظور از «نرخ باروری کل»، تعیین تعداد فرزندانی است که جانشین والدین می‌‌شوند. طبق آمار سازمان ملل، نرخ باروری در ایران برای سال ۲۰۱۰ کمتر از ۸/۱ گزارش شده است. این در حالی است که حداقل نرخ جانشینی برای منفی نشدن نرخ رشد جمعیت در یک جامعه، ۱/۲ برآورد شده است؛ همچنین بر اساس اعلام بانک جهانی، نرخ رشد جمعیت ایران از سال ۲۰۲۵ به زیر یک درصد خواهد رسید و جمعیت ایران در آن سال به ۹۹/۰ درصد کاهش خواهد یافت. این به معنی کاهش تدریجی جمعیت و نهایتاً انقراض نسل است.

کاهش سطح مرگ‎ومیر و ثبات نسبی فرزندآوری پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای کمترتوسعه‎يافته با افزايش سريع و بی‎سابقة جمعیت همراه بود و به دنبال آن سیاست‎های تحديد جمعیتی برای مقابله با افزايش جمعیت در سطح جهانی و ملی انجام شد. در چند دهة اخیر، فرزندآوری در بیشتر کشورهای درحال‌توسعه از جمله ايران سیر نزولی داشته و حتی در تعدادی از اين کشورها به سطح جانشینی نزديک شده و در بعضی از کشورها به زير سطح جانشینی رسیده است؛ بنابراين نگرانی‎های شديد دربارة افزايش جمعیت و پیامدهای منفی آن کاهش يافته اما دغدغة اساسی که در دورة دوم گذار جمعیتی به جای افزايش جمعیت اهمیت مضاعف يافته، ترکیب سنی است و پیامدهای آن برای سیاستگذاران و برنامه‎ريزان قابل ملاحظه است.

 

جمعیتشناسان تلاش بسیاری در زمینة ارائة مدل‌های تبیینی و تئوریزه کردن سازوکار تأثیر و تأثّرات تحول‌های اجتماعی بر تفاوت‌ها و تغییرهای باروری کرده‌اند. تئوری‌های موجود توانسته‌اند تا حدی در جهت آشکارسازی این موضوع پیش روند و درک ما را از موضوع ارتقا دهند اما نتوانسته‌اند این تغییرات را در بستر زمان و در یک مجموعة پیچیده و متناقض از سازوکارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی در چارچوبی منسجم و قابل تعمیم، مدلسازی و تئوریسازی کنند.

البته موجود نبودن تئوری مناسب از طرفی ریشه در این واقعیت دارد که این موضوع و وابستگانش از موضوعهای بسیار پیچیده تلقی می‌شود و از طرف دیگر تئوریهای موجود به‌طور عام بر یکسری علل زیربنایی در امر کاهش باروری، انگشت نهاده و آن را برجسته کردهاند بنابراین وقتی این تئوریها در برابر یافتههای تحقیقاتی مختلف محک میخورند، اعتبار عام آنها تأیید نمی‌گردد و هریک به‌شکل نسبی پذیرفته می‌شود.

تئوری کلاسیک «انتقال جمعیتی» از میان تئوری‏های مختلف باروری، بسیار مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. این تئوری، روندهای جمعیتی را تابعی از پیشرفت و توسعه میداند و بر تحولات اقتصادی و اجتماعیِ ناشی از شهرنشینی، صنعتی‌شدن و دیگر شکل‌های مدرنیزاسیون بهعنوان عامل عمدة کاهش باروری تأکید دارد.

در تئوری‌های «اقتصادی باروری» فرزندان را کالای اقتصادیِ بادوام در نظر گرفته‌اند و تقاضای فرزندآوری مبتنی است بر یک عقلانیت اقتصادی و تابع منافعی تلقی میشود که والدین از فرزندان خود انتظار دارند.

تئوری «اشاعة باروری»بر نقش اشاعة ایده‌ها و ارزش‌های نوین جهانی و اجتماعی در ارتباط با ترجیحات بُعد خانوار و وسایل تنظیم خانواده از راه شبکه‌های رسمی و غیرسمی تعامل اجتماعی بهعنوان عامل اصلی و اساسی در تغییرات باروری تأکید دارد.

بر اساس اين نظريهها در مقاطع زماني خاصّي در تاريخ يك كشور يا منطقه شرايط ساختاري مانند شهرنشيني، صنعتیشدن، توسعة اقتصادي- اجتماعي و مشخّصه‌هاي اقتصادي- اجتماعي و جمعيتّي مثل سطح درآمد سرانه، مشاركت زنان در نيروي كار، سطح تحصيلات بهویژه تحصيلات زنان، ميزان مرگ‌ومير اطفال، اميد به زندگي در بدو تولدّ و... ، فوايد اقتصاديِ داشتن خانوادة بزرگ و پرُحجم را كاهش میدهد و از راه تأثیر در تمایلات فرزندآوری افراد و خانوارها، زمینههای کاهش باروری و کم فرزندآوری را فراهم میکند.

بر اساس این فرضيه، تمایلات فرزندآوری و درنتیجه رفتار باروری گروه‌هاي قومي به تفاوت‌هاي موجود در ويژگی‌هاي اقتصادی- اجتماعي و جمعيّت‌شناختي زنان و همسران آن‌ها نسبت داده می‌شود؛ درواقع، استدلال می‌شود که در فرآيند نوسازي و گسترش ارتباط‌هاي اجتماعي، مرزبندی‌هاي قومي به‌هم می‌ريزد و درنتیجة همانندي در ویژگی‌های اقتصادي- اجتماعي، رفتارهای باروری گروه‌های مختلف قومی به سوي همگرايي ميل مي‌كند.

ضعف مشاهده‌شده در رابطة بين شاخصهاي متعارف توسعه و باروري بسياري از تحليلگران را به اين باور رساند تا استدلال كنند كه نمیتوان رفتارهای باروري را با استفاده از رويكردهاي مبتني بر مدلهاي انتخاب عقلاني و تبيين ساختاري تبيين كرد. آنها ارزيابیهاي اوّلية اقتصادي از كاهش باروري را به چالش كشيدند و در سطح كلان اقتصادي نشان دادند كه توسعة اقتصادي و مشخّصه‌هاي اقتصادي- اجتماعي افراد و خانواده‌ها نمی‌تواند، تغییر رفتارهای باروری را پيشبيني كند؛ درنتیجه جستوجو براي تبيينهاي جايگزين، آغاز شد و برای پُر کردن این خلأ تبیینهای هنجاری- فرهنگي شامل فرضية تأثير قومي- فرهنگي، فرضیة هنجارهای خُرده‌فرهنگی و نظريه‌هاي اشاعه و انديشه سازانه در نظر گرفته شد.

برخلاف رويكرد انتخاب عقلاني كه بيشتر بر اهميّت تغييرهای ساختاري تأكيد ميكند، در رويكرد اشاعه استدلال میشود كه وقتي افراد، اهميتّ خانوادههاي كوچك را درك كنند، استفاده از وسايل پيشگيري از حاملگي را بپذيرند و باور کنند که اختيار زندگیشان تا اندازه اي دست خودشان است، رفتارهای باروري ميتواند مطابق با شرايط مختلف اقتصاد در رويكرد تأثير قومي- فرهنگي در قالب ارزشها و هنجارهاي خُردهفرهنگي و رفتارهای باروری گروههاي قومی تبيين شود و میگویند كه هر گروه قومي به خاطر ارزشهاي فرهنگي خاصِ خود، رفتارهای باروري متفاوتي را تجربه ميكند.

در فرهنگ بعضي گروههاي قومي ممكن است خانوادههای بزرگ و پرُحجم ارزش والایی داشته باشند يا اينكه روشهاي معينّي از كنترل مواليد در ميان آنها ممنوع شده باشد، گرایش زیادی به ترجیح فرزند پسر بر دختر وجود داشته باشد، زنان در تصمیمگیریهای باروری استقلال كمتری داشته باشند یا در رفتارهای باروریشان بهشدّت تقدیرگرا باشند. درواقع، مطابق اين فرضيه رفتارهای باروري گروههاي قومي، بازتاب اهميتّ و نفوذ ميراث فرهنگي مشترک آنهاست. به تعبیر همل «...فرهنگ تبیین میکند که چرا جوامعي كه به ظاهر از نظر اقتصادي در شرايط يكساني به سر ميبرند امّا ازنظر آداب و رسوم و زبان متفاوتاند، عملكردهاي جمعيتّي متفاوتي دارند. فرهنگ ميتواند توضيح دهد كه چرا عليرغم تغيير شرايط اقتصادي و اجتماعي، جمعيّت يك منطقه در طول زمان از نظر جمعيتشناختي يكسان عمل ميکند. بهكارگيري فرهنگ بهعنوان مبناي تحليل ميتواند زمينههاي تبيين را به سطحي بالاتر ارتقا دهد...»

چارچوب نظری این پژوهش بر رویکرد هنجاری- فرهنگی تبیین رفتارهای باروری متمرکز است و بر این فرض، استوار که مشخصههای فرهنگی تأثیرات بسیاری بر کمفرزندی میگذارد؛ یعنی اگر مسائل اقتصادی- اجتماعی و جمعیتی در کنترل دربیایند، همچنان مسائل فرهنگی میتواند بر تعداد کمِ موالید اثر بگذارد. این مسأله و فرضیه در ایران و متناسب با آداب و فرهنگ و سنن و میزان تعصبهای مردم، پررنگ است حتی در شهری مانند تهران که اقوام مختلف و فرهنگهای متفاوت در آن وجود دارند آن هم با داعیة مدرنیته و ساختارشکنی فرهنگی.

نگاهی به خانواده در شهر تهران

با گذر زمان و ورود ایران به مرحله‌های خاص از پیشرفت و با عنایت به پیامدهای ناخواستة جهانی‌شدن، ضرورت توجه به وضعیت خانوادة ایرانی خصوصا در کلان‌شهر تهران، بیشتر مشخص می‌شود؛ چراکه اولاً برخی از هنجارهای الگوی سنتی خانواده که بعضاً ناهماهنگ و نامتجانس با تغییرات جدید بوده است، همچنان دیده میشود. خانوادة ایرانی پس از تحول‌های ناشی ازمدرن شدن در بستر جامعه، تغییراتی را تجربه کرد که از نظر ابعاد، سرعت تغییرات، سنخیت، تجانس، پیچیدگی و مقاومت عناصر سنتی– برجاي‌مانده از خانوادة پدرسالار- با تحولات جامعه متفاوت بود. پس از وقوع و تأثیر این تغییرها، آسیب‌‌ها و مسائلی در خانواده و به تبع آن در جامعه ایجاد شده که لازم است براي پیشگیري از تشدید یا مقابله با آن‌ها، ماهیت تغییرات خانواده، ابعاد و پیامدهاي آن بازشناسی شود.

ثانیاً شاهد غفلت در اتخاذ الگویی مناسب براي تحلیل و سیاستگذاري‌هاي مقتضی با نهاد خانوادة ایرانی هستیم؛ الگویی که در مواجهه با واقعیت‌ها ومسائل موجود در خانوادة ایرانی از کفایت ذهنی و عینی مناسبی برخوردار باشد و با تحولات اخیر جامعة ایران نیز همسویی بیشتري داشته باشد. به نظر می‌رسد که معرفی الگوي مناسب، زمانی میسر خواهد بود که نخست بتوان سیماي جامعه‌شناختی کنونی خانوادة ایرانی را بازنمایی کرد.

ابعاد تحول‌های خانوادة تهرانی را در چند مورد می توان بررسی کرد که بسیار حائز اهمیت است:

  1. امکان انتخاب و زندگی خصوصی: در زندگی امروز افراد به حیطة شخصی و بعد انتخاب در آن بسیار اهمیت می‌دهند؛ همچنین استقلال و عدم وابستگی به دیگران خصوصا نزدیکان از مسائل مهم در زندگی امروز به‌شمارمی‌آید. امروزه در خانواده‌های هسته‌ای،  زوج‌های جوان بعد از ازدواج وارد هیچ‌یک از خانواده‌ها نمی‌شوند بلکه زندگی مستقلی را برای خود تشکیل می‌دهند و نومکان می‌شوند. این امر در میزان تعهدات خانوادگی نسبت به خانوادة گسترده بسیار کمتر می شود.
  2.  مشکلات عاطفی: در نظام‌های کنونیِ خانواده در تهران شاهدیم که بسیاری ازازدواج‌ها بر اساس آشنایی‌های فردی زوجین در روابطی خارج از عرف سنتی شکل می‌گیرد. برخی از این ازدواج‌ها بر اساس احساسات و عواطفی صورت میگیرد که بعدتر در زندگی شخصی قابلیت پاسخگویی وجود ندارد و گاهی به ازهمپاشیدگی خانوادهها منجر میشود.

از طرف دیگر، دنیای مدرن سبب گشته است تا خانواده از بُعد زندگی عاطفی و تأمین نیازهای روحی از هم فاصله بگیرند و تبدیل شوند به خانوادهای که صرفا از روی نیازهای فیزیکی و بالاجبار در کنار یکدیگر قرار دارند. این تغییر کاربردی در نوع خانواده موجب گشته افراد نتوانند بر حس میرایی در زندگی غلبه کنند و به اصطلاح دیگر «امید به زندگی» در بین جوانان از میان رفته است.

۳. حقوق زنان: در این پژوهش مفصلا به این مسأله پرداخته‌ایم. در اینجا لازم به ذکر است تفویض حقوق آن هم به‌طور نسبی به زنان، باعث گشته است تا از میزان قدرت مردان تا حدی کاسته شود و این امر خود زمینة تغییر کاربرد خانوادة سنتی را به وجود آورده است؛ از طرف دیگر، تفویض حقوق نامناسب به زنان بدون در نظر گرفتن تکالیف، زمینة تحمیل مسئولیتهای بیشتری را به آنان فراهم می‌آورد.

اشتغال زنان از طرفی زمینة اجتماعی شدن و استقلال آنان را دربردارد ولی از طرف دیگر، کار خانگی آنان را کم نکرده است. از سویی اشتغال زنان باعث ایجاد تغییراتی نیز شده است از جمله تأثیر بر هرم قدرت در خانواده، تأثیر بر کمّیت و کیفیت فرزندان، تقویت سازمان‌های اجتماعیِ جدیدی همچون مهد کودکها، تأثیر در الگوهای مصرف خانگی و نظایر آن.

۴. حقوق کودکان: حقوق کودکان در جوامع امروز بحث بسیار مهم و حائز اهمیتی است به‌طوری‌که در خانوادههای امروز بحث «فرزندسالاری» مطرح است. فرزندان که در گذشته نانآوران و کمکهای اقتصادیبه‌شمار میآمدند، امروزه کاملا به‌عنوان یک مصرفکنندة اصلی دیده می‌شوند. در پی این، نگاه به خانواده و کارکرد آن نیز دستخوش تغییر شده است.               

در معاهدة سازمان ملل دربارة حقوق کودکان سه حق کلی مطرح شده است: ۱. حق تأمین بودن ۲. حق برخورداری از حمایت ۳. حق مشارکت. آنچه امروزه از حقوق کودکان، ببیشتر بدانتوجه می‌شود، شامل چنین مواردی است: حقوق کودکان در بخش جلوگیری از خشونت‌‌های خانگی و جلوگیری از آزارهای جنسی، مخالفت و جلوگیری از تنبیه بدنی فرزندان به‌عنوان یک روش تربیتی، حق برخورداری کودک از آموزش‌های رسمی و نظایر آن؛ اما آنچه امروزه به‌عنوان یک اصل و حق کودکان به آن پرداخته نمی‌شود «حق کودک در  بهرمندی از عواطف و تربیت والد» است. کودکانِ امروز، بیشتر محصول تربیت مربیان در مهد کودکهایند و کمتر از عواطف و تربیت و محبت مادران خود بهره می‌برند.

۵.  ارتباط نسل‌ها: در گذشته خانواده در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند و برنامة دورهمیهای عصرانه و شبانه‌ای که داشتند، سبب میشد که نسلها با یکدیگر آشناتر شوند. در این بین بسیاری از کارها را نیز تقسیم می‎‎کردند. در این رفتوآمدها سنتها در قالب معاشرت و همنشینی تجدید و تحکیم می‌شد و چنین بود که تجربهها و مشکلات در این بین منتقل و رفع میگردید؛ اما امروزه با آمدن تلویزیون، روابط «دوطرفه» به «یک‏طرفه» بدل گشته است. بعد از آن نیز با روند رشد رسانههای جمعی، افراد خانواده بهنوعی «انزوای فردی» فرورفته‌اند. این سبک از ارتباط موجب گشته است تا ارتباطهای کلامی از بین برود و  حتی فرزندان از والدین خود دور شوند، چه برسد به نسل گذشتهتر چون مادربزرگ و پدربزرگ. این مسأله خود زمینه‌ساز مشکلات فراوان بین والدین و فرزندان و مشغولیتهای جدید و درگیری‌های فراوان شده است.                               

۵- تغییرات کارکردی- هویتی: در گذشته خانوده مسئول پیدا کردن همسر، مسکن و شغل برای فرزند خصوصا پسران خود بودند اما امروزه افراد، هویت خود را در جامعه و بلکه در عرصة جهانی می‌شناسند و تعریف میکنند. هویت‌یابی خارج از حیطة خانواده سبب گشته است تا کارکرد خانواده به معنای قدیم افول کند و نتواند نیازهای افراد را همچون گذشته برآورده سازد؛ درنتیجه افراد برای برآورده کردن نیازهایشان به سمت نهادهای اجتماعی روی میآورند. به میزانی که نهادهای اجتماعی در جامعه رشد کنند از بار خانواده کاسته میشود.

۶. تضعیف پدرسالاری: در خانواده‌های امروزی با رشد صنعتی‌شدن و مدرنیزاسیون، شاهد کاهش قدرت پدران در خانواده‌ایم. این مسأله نه‌تنها با پخش شدن قدرت در بین اعضای خانواده همراه است بلکه از طرفی رشد «فرزندسالاری» را در پی دارد. زنان از راه قدرت هوش، زیبایی، تحصیلات و جذابیت در خانواده اعمال قدرت می‌کنند و فرزندان از راه مسائل عاطفی، قدرت خویش را پیاده می‌سازند. از طرف دیگر به علت استقلال مالی زنان، دیگر تکیة مالی صرفا بر روی مرد نیست. در خانوادهزن و مرد هر دو قدرت نسبی پیدا کردهاند و بهنوعی برابری قدرت در بین اعضای خانواده به‌وجود آمده است.

۷. ازدواج و طلاق: در گذشته وقتی خانواده متوجه می‌شدند که جوانشان برای ازدواج آماده است در وهلة اول، خانوادة پسر به انتخاب و پسند همسر میپرداختند و بعد خود پسر به خواستگاری می‌رفت و انتخاب می‌کرد. امروزه نقش مناسبات و روابط عاطفی و آشنایی پیش از ازدواج در بین جوانان، اهمیت بسیاری دارد. در گذشته طلاق  قبح داشت و بسیار به‌ندرت اتفاق می‌افتاد و درواقع نسل گذشته قائل به سوختن و ساختن بودند. امروزه مسألة طلاق به شکلی دیگر و بسیار راحتتر در بین زوجین اتفاق می‌افتد.

۸. کاهش بُعد خانوار: امروزه با این تغییر کارکرد در خانواده‌های هسته‌ای، شاهد کاهش شدید بعد خانوار در شهر تهران هستیم، اتفاقی که ما را دچار معضلی به نام «جامعة سالمند» در آیندة نهچنداندور خواهد کرد. یکی از تغییرهای اساسی و عمده در نظام خانواده همین مسألة کاهش فرزندآوری و همچنین کاهش تمایل به آن است که در ادامة این تحقیق به آن خواهیم پرداخت.

با این‌که در وهلة اول به نظر می‎رسد مسائل اقتصادی در امر فرزندآوری مهم‎ترین گزینه است اما با نگاهی موشکافانه می‌توان دریافت که تغییرات نگرشی در بین زنان سبب شده است تا دیگر آن کارکرد سنتی خود را نسبت به فرزندآوری، تربیت و نگهداری از فرزندان نداشته باشند حتی با برطرف کردن مشکلات اقتصادی که قطعا ضروری است باز هم بسیار لازم است تا در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، اقدام‌‌های مؤثر برای ارزشمند نمودن جایگاه زنان صورت پذیرد.

زنان امروز ایران همگام با عرصة جهانی حرکت می‌کنند و در صدد آن‌اند تا پایگاه و جایگاه جدیدی را برای خود به‎وجود بیاورند. تغییرات در عرصة جهانی و انقلاب زنانه‌ای که رخ داده تا حد بسیاری تأثیر خود را بر روی زنان نهاده است. این تأثیر ژرف تا حدی است که کارکرد خانواده را نیز دستخوش تغییر کرده است. خانواده و زن که در گذشته جایگاه فرزندآوری و ادامة نسل بود، اکنون دیگر این کارکرد را ندارد و از طرف دیگر، بازتعریف جدیدی از یک خانوادة متمدن اسلامی نیز ارائه نشده است که علاوه بر اعلام هدف و کارکرد آن، نقش زن و سایر افراد را نیز در آن بازتعریف کند؛ گویی در این بی‎تعریفی، زنان نیز سردرگم شده‎اند.

درج دیدگاه

چالش امنیتی
سوال امنیتی، جهت تشخیص هویت انسانی کاربر.