عضو دپارتمان سیاسی مرکز پژوهشی آرا گفت: اشغال ایران از سوی متفقین درس روشنی دارد. هیچ ملتی نتوانسته آن حاکمیتی که از خودش نبوده را حمایت کند.   برنامه گفت‌وگوی سیاسی با موضوع «تحلیل و بررسی علل و تبعات اشغال ایران توسط متفقین و پایان حکومت پهلوی اول» با حضور محمد نوروزی، پژوهشگر تاریخ معاصر روی آنتن شبکه رادیو گفت‌وگو رفت. نوروزی اظهار کرد: برخلاف برهه‌های تاریخی که گرفتن درس عبرت نیاز به بررسی بیشتری دارد، در واقع فرایند اشغال ایران از سوی متفقین در اثر جنگ جهانی دوم و کنار رفتن رضاشاه از سلطنت درس روشنی دارد که هیچ ملتی در هیچ جای دنیا نتوانسته آن حاکمیتی که از خودش نبوده است، حمایت کند و در واقع نمی‌خواهد که حمایت کند. بنابراین حاکمیت سیاسی باید با ارزش‌هایش در پیوند عمومی باشد و میزان پایبندی آن حاکمیت به ارزش‌های عمومی است که می‌تواند در واقع مقبولیت و مشروعیت یک حاکمیت را تضمین کند و آن مقبولیت و مشروعیت حاکمیت در بین مردم است که آن رژیم و حاکمیت را در پیگیری سیاست‌های خودش و در انجام کار برای پیشبرد اهداف کشور می‌تواند موفق یا ناموفق کند. وی افزود: هر چه قدر که یک ملت پشت حاکمیت مشروع و قانونی خودش بایستد، آن حاکمیت می‌تواند به مطالبات کشور جامه عمل بپوشاند و متناسب با آن انتظارات خودش را هم مطرح کند و قدرت پاسخگویی به انتظارات را داشته باشد، در آن صورت چنین ملتی می‌تواند آینده روشن‌تر و درخشان‌تری برای خود متصور باشد. از طرفی ذهنیت اجتماعی چیزی نیست که در طول یک سال و دو سال شکل گیرد. یک عقبه ریشه‌ای دارد و در واقع سال‌ها زمان می‌برد تا یک ذهنیت به اجتماع طوری عرضه شود که مورد قبول واقع شود. در اثر اتفاقات متعدد و ممتد است که جامعه نسبت به یک ذهنیت کنش‌های خود را برنامه‌ریزی و به آن عمل می‌کند. پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه داد: نکته اجتماعی که درباره زمان رضاشاه وجود دارد که منتهی به عدم مقاومت در برابر متفقین و متعاقب آن اشغال ایران شد، به آن دلیل بود که رضاشاه صورتبندی‌های اجتماعی که به لحاظ فرهنگی سال‌ها در لایه‌های مختلف فضای فرهنگی و اجتماعی ایران ریشه دوانیده بود در اثر استبدادی که مدنظر خودش بود، نابود کرد. برای مثال ساختار اجتماعی ایران تا قبل از دوره رضاشاه یک ساختار مبتنی بر ایالات و عشایر و اقوام متعدد بود که در دوره‌های مختلف ایالات و عشایر از کنشگرهای اصلی فضای ایران بودند و به عنوان مثال قاجاریه را که در نظر بگیرید، منتسب به ایلی به نام قاجار بود و آن ایل قدرتمند شده و توانسته بود که در واقع به عنوان یک حاکمیت سیاسی خودش را به فضای سیاسی و اجتماعی ایران تحمیل کند. کارکرد ویژه دیگری که ایالات داشتند و از آنجا که در مناطق سرحدی و مرزی ایران مستقر بودند، خود به خود مکانیزمی طراحی می‌کردند که آن مکانیزم منتهی می‌شد به این‌که از سرحدات مرزی ایران حراست و پایداری می‌کردند، اما رضاشاه با استقرار پادگان‌هایی که نخستین نتیجه آن تضعیف ایالات و عشایر بود، درصد برآمد که از قدرت آنها بکاهد، زیرا می‌ترسید که آنها روزی شورش بکنند و حکومت را از رضاخان بگیرند. لذا چون می‌ترسید پادگان‌های مرزی ایجاد کرد که آن پادگان‌های مرزی نیز به وسیله فرماندهان ضعیف نظامی مدیریت می‌شد که نتوانست وظیفه حراست از مرزها را به خوبی ایالات انجام دهد. وی ادامه داد: در واقع رضاشاه با دست خودش نیروی نظامی اجتماعی که رویکرد میهنی داشت و بر اثر اعتقادات خودش از سرحدات دفاع می‌کرد، از بین برد و طبیعی است که به محض درگرفتن جنگی دیگر آن نیروی نظامی نمی‌تواند کارکرد اصلی خودش را ایفا کند، آن پشتوانه ایلی و عشایری و قومی و قبیله‌ای هم دیگر وجود ندارد که خلاء آن نیروی نظامی را پر کند. محمد نوروزی در پایان اظهار داشت: مؤید حمایت مردم از حکومت هایی که از خودشان بدانند می تواند همین جنگ تحمیلی پس از انقلاب باشد که به دلیل مشکلات عدیده‌ای که ارتش با آن رو‌به‌رو شده و نتوانست به عنوان میداندار اصلی، جنگ را مدیریت کند، مردم وارد میدان شدند و در حقیقت حکومت را همراهی و حمایت کردند. زیرا مردم ساختار سیاسی را از خودشان می‌دانستند و به همین دلیل وارد گود شدند و هزینه پرداخت کردند تا خطوط مرزی و کیان کشور حفظ شود.